چشمهایتان را ببندید و این موقعیت را تصور کنید: در عصر سرد پاییز یا شب بلند زمستان، خودتان را در یک پتو گرم و نرم پیچیدهاید و هوس کردهاید نوشیدنی داغ و شیرین بخورید. اما آرمانهایتان چه میشود؟ منظورم پایبندی به رژیم حذف قند و سالمخواری و اینطور چیزها است.
این مقدمهی بخش دوم از مقالهایه که دارم مینویسم.
کاش میشد چشمهام رو ببیندم، تصور کنم و بخوابم.
سحرناز یادتونه؟ من احساس میکنم سحرسگ هستم!
بله دوستان، وقتی کم خوابیدهم، ۹ صبح هم سحره. :)
ببخشید دیگه، من هم اینطوری با محتوا زندگی میکنم.
ادا اطوار بلد نیستم.