دیشب نشستم سعادتآباد را دیدم و فکر کردم. به آدمی که سال ۸۹ بودم، فکر کردم. به اینکه حالا سالها از آن روزها گذشته است. به ده سال بعد فکر کردم و اینکه چقدر دیرتر و دشوارتر میگذرد. به این فکر کردم که بخت هرگز با من یار نبود و کامم به تلخی زهر خو گرفت.ای کاش، آن که میرود، بختیار باشد، غم نیست اگر آن که میماند با غم، من باشم.
T.me/mohtavafam