منم کوروش،شاه جهان؛ بدون جنگ و خونریزی بابِل را فتح کردم و بردهداری را برانداختم و فرمان دادم همهی مردم در پرستش خدای خود آزاد هستند...![فرمانی در ۲۵۰۰ سال پیش!]
خودشناسی برای هر انسانی آسانتر از فتح قلهی اورست نیست!
هر انسانی نمیتواند یک روز صبح از خواب بیدار شود و بدون فتح تپهها و قلههای کوتاهتر اراده کند که به فتح اورست برخاسته است!
شما برای فتح قلهی اورست به همان نسبت آمادگی قبلی نیاز دارید که برای شناختن خویش!
شناخت آدمی فراز و فرودهای سختی دارد. پس باید وقتی به این راه گام مینهید بدانید کار آسانی در پیش نخواهد بود و به همان نسبتی که یک کوهنورد برای فتح اورست انگیزه و آمادگی نیاز دارد شما نیاز به دانش و آگاهی و شناخت نیازمندید.
شناخت من انسانی شما از یک جایی از دایرهی خصوصیات و خلقیات فردی تان عبور میکند و پا به مرزهای ناشناخته انسان بما هوی انسان میگذارد و آنجاست که احتمال هر سقوط یکباره و ناشناخته و خالی شدن از ظرفیتهای پیشساخته فراهم میآید...!
مهاجرت با فرار متفاوت است، وقتی که نخبگان یا شهروندان بدون در نظر گرفتن مخاطرات مهاجرت خود سرزمین را ترک میکنند آنان مهاجرت نکردهاند آنان از وضعیت موجود فرار کردهاند و تلخ اینکه سرزمینهای دیگر استانداردهای پذیرش مهاجر دارند و عموما تمام شهروندان ما باید دارای حداقل های یک زندگی و دانش قابل تامل باشند تا بصورت موقت جذب شوند و با کسب استانداردهای لازمه بعنوان شهروند درجه دو آن کشور پذیرفته شوند.
در حالیکه ما فاقد مرزی با استاندارد مشخص هستیم که به آسودگی پذیرای هر بیگانهای با حداقلهای آموزش یا امکانات زیستی ست که اغلب اینها با توجه به نوع ساختار تنازع_بقا حکمرانی شان وفتی وارد یک جامعه روادار چون ایران میشوند بسرعت خواهان رسیدن به همهی خواستههای خود در مدت کوتاهی هستند و چون همهی این فرار مهاجرتی و پذیرش بدون استاندارد در مدت کوتاهی برایش رخ دادهاست دچار توقعات حداکثری و رفتارهای غیرقابل پیشبینی و منشاء مخاطرات امنیتی و اجتماعی میگردد و صدالبته مقصر این وضعیت آن مهاجر مهاجم نیست که این به وضعیت شاخصهای بد حکمرانی در سرزمین ما برمیگردد که حکمرانی برایش پروژه است نه پروسه...!
ملت جدای تاریخ، روایتها و بیانات گذشتگان، به ساختاری نظامند محتاج است که احساس کند منافع او در آن دیده شدهاست و او میتواند با اغماض آیندهی خود و فرزندانش را در آن ببیند. با اغماض یعنی اینکه بتواند هزینه_فایده کند و بخشی از بیعدالتی اکوسیستم سیاسی را نادیده بگیرد!
ساختاری که نتواند منافع اکثریت جامعه را در خود لحاظ کند یا استخر منافع حداقلی را ایجاد کند و در بدترین شکل ممکن آن بخش حداقلی جامعه در آن اعمال قدرت حداکثری کنند زمینهساز مخاطراتی خواهد بود که بطور مداوم ساختار، سرزمین و مردم را تهدید میکند و قاعدتا تبعات این شکل از حکمرانی بیخردانه و فاقد توازن قدرت و منافع بعهده ساختار حکمرانی است...!