View in Telegram
🗒یادداشت 🔺آل‌احمد تمثیل کندو و زنبورعسل  در رمان «سرگذشت کندوها» را از چه کسی گرفته‌است؟ (بخش دوم) محسن احمدوندی دیروز به احمد وعده نموده بودم که امروز او را به تماشای جشن افتتاح خط تلفون طهران و تبریز ببرم [...] رفتیم. داخل عمارت شدیم. بنای باشکوهی است، سه سال بود کار می‌کردند. یک ماه است تمام شده، هنوز بعضی از تزیینات خارجی آن ناتمام است و کار می‌کنند. الحق بیش‌تر از همه مایۀ خوشحالی انتشار این عمل نافع خارق‌عادت در وطن ما یکی اُنسیّت اهالی با دستگاهِ ناقلِ صدا که فی‌الحقیقة محسنات زیاد دارد، دیگری هم نبودن دست تبعۀ خارجه در آن است که شرایط ذی‌بطون مندرجۀ مقاوله‌نامۀ منعقدۀ ایشان، مثل بعضی امتیازات که تاکنون به متموّلین خارجه داده شده، دولت و ملت را قرن‌ها زبون مشتی از اراذل و ادانی مسیوهای مغربیان بنماید. اجزای این کومپانیه همه ایرانی است. اکثر متموّلین این مغربیان متمدّن‌نمای خوش‌ظاهر و خلیق مثل موش صحرایی دور عالم می‌گردند که هر جا انبارِ جدیدِ پُری از حبوبات ثروت پیدا کنند، همراهان خود را دعوت نمایند و به هر حیلۀ روباهی که ممکن باشد رخنه بر آن انبار آکنده بیندازند و در مدت قلیل هرچه هست و صد سال دیگر خواهد بود، بی‌رحمانه بپردازند. بعد از آن به صورت انسان متمدّن برآیند و از مراعات حقوق دیگری و آزادی و برادری و برابری الحان خوشایند بسرایند و حل و تسویۀ مسائل متنازع‌فیه را مطلق در قوّۀ خود و ضعف دیگری شناسند (طالبوف، ۱۳۵۶: ۸۳-۸۴). من احتمال می‌دهم که آل‌احمد آثار طالبوف را خوانده و در کنار تأثیراتی که از اندیشه‌های او پذیرفته‌است، تمثیل کندو و زنبورعسل ـ برای بیان چپاول سرمایۀ کشورهای جهان سوم ازسوی دولت‌های استعمارگر غربی ـ را هم از او گرفته باشد. طالبوف در «کتاب احمد»، آن‌جا که می‌خواهد نقش استعمار در غارت سرمایۀ کشورهای آسیایی را نشان دهد، با استفاده از یک رویداد ساده، این‌گونه تمثیل کندو و زنبورعسل را به کار می‌برد: در این بین، از یک گوشۀ حیاط صدای گریۀ شدید اطفال برخاست، قیل‌وقال بلند شنیده شد. از غوغا و کلمات بی‌ترتیب نتوانستم چیزی حالی بشوم. محمود را صدا زدم، اسد را صدا نمودم، صادق را مکرّر خواندم، هیچ‌کدام آواز مرا نشنیدند ولی صدای همۀ آن‌ها را یکان‌یکان می‌شنیدم. نگران شدم. دیدم اطفال چنان گرم لِم و لانُسَلّم هستند که هیچ دعوت فائقه را مستعد اجابت نیستند. ناچار به سمت غوغا روانه شدم. احمد قبل از من دوید و بالطّبع مخلوط شورشیان گردید. رسیدم. معلوم شد اسد می‌خواسته از پتک [۱] زنبور که در باغچه همیشه دارم، عسل بگیرد. تا دست به‌سوی سبد یازیده، زنبورها از دو ـ سه جا سروصورت او را با نیش گزیده، ماهرخ خواسته آن‌ها [را] براند. او را نیز خسته‌اند. زینب این‌ها را دیده فریاد کشیده، آدم‌ها از طرف دویده، جمع شده‌اند. یکی زنبورها را می‌راند، دیگری اطفال را دلداری می‌کند، یکی به حرکت خلاف اطفال را توبیخ می‌نماید. للۀ اطفال از انفعال غفلت پرستاری موظّفۀ خود، که مورث ویرانی خانۀ زنبور و زجر اطفال گشته، سر به پیش افکنده، می‌گریست. صادق آب آورده، آدم‌ها را کنار می‌نمود که سروصورت اطفال را بشوید. دیدم عجب تماشای غم‌انگیز است. [...] اطفال را بغل گرفتم. با دست خود روی آن‌ها را در دم حوض شستم. ماهرخ ساکت شد. اسد باز می‌گریست. گفتم نور چشم من، آرام باش. در عالم جهل نوش بی ‌نیش نیست. تو بی ‌علم و بی‌‎ اسباب و بی ‎تدابیرِ لازمه می‌خواستی از عسلِ آن حیوان باشعور و متمدّن و وطن‌دوست منتفع بشوی، آن‌ها سکنۀ آسیا نیستند، در مزرعۀ جهل تخم نفاق نکاشته‌اند، در خواب غفلت و بیهوشی نغنوده‌اند، سهل و آسان مغلوب اجنبی نمی‌شوند و ثروت خود به تاراج نمی‌دهند (همان: ۱۰۲-۱۰۳) ◾️پی‌نوشت [۱] مؤمنی در پی‌نوشت این صفحه دربارهٔ این واژه نوشته‌است: «در کتاب همین‌طور نوشته شده، به هر حال منظور کندو است.» ◾️منبع ـ آل‌احمد، جلال. (۱۳۴۳). یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات. چاپ اول. تهران: رواق. ـ آل‌احمد، جلال. (۱۳۵۰). سرگذشت کندوها. چاپ دوم. تهران: رواق. ـ طالبوف، عبدالرّحیم. (۱۳۵۶). کتاب احمد. با مقدّمه و حواشی باقر مؤمنی. چاپ دوم. تهران: شبگیر. [یادداشت بالا پیش از این در شمارهٔ بیست‌ونهم فصل‌نامهٔ قلم در صفحات ۱۱-۱۳ منتشر شده است.] 📗شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi
Telegram Center
Telegram Center
Channel