📚معرّفی کتاب
📗نام کتاب: سالاریها (بخش اول)
◾️نویسنده: بزرگ علوی
◾️نوبت چاپ: اول
◾️محل چاپ: تهران
◾️ناشر: امیرکبیر
◾️سال چاپ: ۱۳۵۷
◾️تعداد صفحات: ۱۳۳
◾️معرّفیکننده: محسن احمدوندی
بزرگ علوی رمان «سالاریها» را در سال ۱۳۵۴ در برلین نوشت و در سال ۱۳۵۷ در تهران منتشر کرد. ماجراهای این رمان در دورانی تقریباً بیستساله، از اواخر حکومت احمدشاه قاجار تا اواخر حکومت رضاشاه اتفاق میافتد. جنگ جهانی اول در جریان است و قحطی و گرانی و گرسنگی و ناامنی کل کشور را فراگرفتهاست. لرهای لرستان به انبارهای گندم هجوم بردهاند و آنها را غارت کردهاند. خان سالار که از یک خانوادۀ قجری و اصالتاً بروجردی است، از طرف حکومت مأمور میشود تا به ناآرامیهای لرستان خاتمه دهد. او پیشازاین موفق شده آشوبهای کردستان و ترکمنصحرا را فروبنشاند و کاردانی و کفایت خود را به حکومت مرکزی ثابت کند. خان سالار وارد بروجرد میشود و دستور میدهد که پانزده دار برپا کنند تا تعدادی از آشوبگران را به دار بکشد و از این طریق از همه زهرچشم بگیرد. رئیس نظمیه، سرهنگ قزاقها و نایب ژاندارمری به خان سالار میگویند که اصلاً این تعداد مجرم در زندانها نیست که بتوان به دارشان آویخت، اما خان سالار دستور میدهد هر طوری که شده باید این تعداد مجرم را فراهم کنند.
از سوی دیگر ماجرا، زیور و بابایش حسین و شوهرش موچول که ساکن روستاهای اطراف بروجرد هستند راهی این شهر شدهاند. آنها که وسایل خانهشان را برداشتهاند تا به بروجرد بیاورند و بفروشند و با آن گندم بخرند، در میانۀ راه بدون هیچ جرم و جنایتی دستگیر میشوند تا برای اجرای فرمان خان سالار به دار آویخته شوند. موچول و بابا را به همراه سیزده تن دیگر در پای جوخۀ اعدام حاضر میکنند. اغلب این افراد مردم گرسنه و بیگناهی هستند که از روستاهای بروجرد به سمت این شهر راهی شدهاند تا شاید نانی به دست آورند و از گرسنگی تلف نشوند. زیور به دست و پای خان سالار میافتد تا شوهر و پدرش را ببخشد، خان سالار هم که از زیور خوشش آمده، دستور میدهد او را به اندرونی بفرستند. مراسم اعدام آغاز میشود. نفر اول را به دار میکشند، نفر دوم را هم که موچول شوهر زیور باشد اعدام میکنند و وقتی نوبت به نفرات بعدی میرسد، رئیس عدلیۀ بروجرد دستور میدهد دارها را سرنگون کنند. به این صورت غائله میخوابد و بابا از مرگ نجات مییابد.
خان سالار به زیور میگوید که شوهر و پدرش مردهاند و زیور که بیپناه است و از شوهرش باردار، در خانۀ خان سالار ماندگار میشود. بعد از مدتی خان سالار زیور را برای وضع حمل به همراه دلالهای به نام خاله قزی به ده شمسآباد از روستاهای الیگودرز میفرستد. زیور در این ده پسرش را به دنیا میآورد. از این سو، بابا که چند ماه است که به دنبال دخترش زیور است، از قرائن درمییابد که باید در خانۀ خان سالار به دنبال او باشد، به همین سبب به خانۀ خان میآید و سعی میکند به هر نحوی که شده جاپایی در این خانه وا کند. او با اصرار به طویلۀ خان سالار راه مییابد و مهتر او میشود. خان سالار بعد از مدتی به همراه حسابدارش سید عبدالرحیم سالارفش، به شمسآباد میرود. پسر زیور را به همراه دایهای به نام طیبه، به خانۀ خودش در بروجرد میفرستد و دستور میدهد که برای او سجل بگیرند. بابا با دیدن این بچه حس میکند که نوهاش است و بسیار او را دوست دارد. این پسر همنام خود بابا است و حسین نام دارد. خان سالار سپس زیور را صیغۀ نودونهساله میکند و ده روز تمام در شمسآباد از او کام میگیرد. روز یازدهم خان سالار را از تهران احضار میکنند، خان میرود و در غیاب او سید عبدالرحیم سالارفش صیغۀ خان را فسخ میکند و به زیور میگوید بچهاش مرده است و او را به صیغۀ خود درمیآورد، مدتی از او کام میگیرد و بعد هم مبلغی پول به او میدهد و بیرونش میکند. زیور ناچار به تهران میرود و برای امرارمعاش شروع به تنفروشی میکند. چند ماه بعد سالار سکته میکند و سالهای سال زمینگیر میشود. او قبل از مرگش وصیت میکند حسین را برای ادامه تحصیل به فرنگ بفرستند و تا هر روزی که ادامه تحصیل داد، مخارجش را بپردازند. خان سالار میمیرد و بابا پیر میشود و چشمش کم سو میگردد. سالاریها بابا را از خانهشان بیرون میکنند اما بابا با وجود همهٔ این تحقیرها، آنجا را ترک نمیکند و دربان خانه میشود تا شاید روزی نشانی از دخترش زیور بیابد.
بیست سال از این ماجراها میگذرد. جنگ جهانی دوم شروع میشود، روسها از شمال و انگلیسیها از جنوب ایران را اشغال میکنند. حسین سالارنیا که در لندن مشغول تحصیل در رشتۀ پزشکی بوده و فقط دو سال تا فارغالتحصیلیاش مانده، نامهای از خانداداشش سالار نظام، فرزند بزرگ خان سالار، دریافت میکند تا برای تقسیم ارث و میراث به بروجرد برگردد.
📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi