به ماه عاشقی
همیشه به درستی شنیدهایم که همه جای ایران در اردیبهشتماه، بهشت است. از آن زمانهایی که هوا، هوای دو نفره است. اردیبهشت نماد بهار است. به قول سعدی شیرینسخن (که امروز یکم اردیبهشتماه مزین است به نامش) «آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار». اما مازندران را در اردیبهشت حکایت دیگری است. اینکه شب پنجره اتاق را باز بگذاری تا همراه با خنکای هوا، شمیم بهار نارنج هم خودش را بچپاند توی اتاق و پخش شود روی پتو تا راه گریزی از استشمامش نداشته باشی. و چه خواب بهشتیای میشود.
اینکه شبها توی پیادهرو راه بروی و بوی شکوفههای بهار نارنج مست و از خود بیخودت کند.
پیادهرو شهرهای مازندران در اردیبهشت چه آخر شبها و چه سحرگاهان پر است از مردان و زنان بومی یا گردشگری که نشستهاند روی زمین و گلبرگهای بهارنارنج را جوری با دقت و وسواس از روی زمین جمع میکنند که گویی کودکی را که به خواب ناز رفته به آهستگی و بیآنکه بیدارش کنند از روی زمین برمیدارند تا درون گهواره بگذارند. بعد که مشتشان را پر از گلبرگها کردند، جوری برای استنشاق به صورتشان نزدیک میکنند که گویی در حال معاشقه و مغازله با معشوقاند.
اردیبهشت تنها ماهی است که حواسم به نفس کشیدنهایم هست. با دقت و عمیق نفس میکشم. همچون سیگاریهای حرفهای که دود را تا اعماق ریهشان میفرستند، بوی وصفناشدنی بهار نارنج را میفرستم به سراسر ریههایم تا مطمئن شوم سلول سلول بدنم را سیراب و نشئه میکند. شک ندارم ریههایم سراسر اردیبهشتماه در حقام دعا میکنند؛ بسکه کیفور میشوند از این همه نفس عمیق آمیخته به عطر بهارنارنج.
این بهار نارنجهای توی عکس را همین الان از زیر یکی از درختان حیاط جمع کردم. جایتان خالی، دو تا پَرَش را که میاندازم توی قوری، چایَش شراباً طهورا میشود.
امروز فیسبوک (که من از بازماندگان ایرانیان منقرضشدهای هستم که هنوز به آنجا رفت و آمد دارم) یادآوری کرد که یازده سال پیش در چنین روزی در مدح بهارنارنجهای مازندران چیزکی نوشته بودم. و چه خوشبختم من که همچنان وفادار ماندهام به این منشأ بوی ملکوتی.
کلا بهارنارنج خاصیت بهشتسازی دارد. مثلا مطمئنم اگر شیراز اردیبهشت و بهارنارنج نداشت، سعدی شیرینسخن و حافظ لسانالغیب را نمیزایید. غیرممکن است خداوندگار سخن غزلهایش
را بیرون از بهشت سروده باشد.
@moghaddames