شاعر از دهان زخم می گوید با واژگان مهادین :دهون -بوشا -پشی و تلِ یکی از شوند های سترون شدن زبان تبری بهره نبردن از واژگان مهادین یا بُنیچه است که رفته رفته از یاد می روند و واجک های غیر تبری با ساده گیری تمام بجای شان بکار گرفته می شود و این، دو آفت برای زبان تبری است یکی فراموش شدن واژه های بنیجه و نژاده و دوم نبودن واژگان مادر تا فرزندران تازه ای از خود بزایند و و زبان غیر تبری بویژه اگر همخون و از سرچشمه ی واحد با زبان تبری نباشد فرزند خود را می زاید یعنی واژگان عاریه ای ناپدری و نامادری خواهند بود و هرگز پدر و مادر اصلی نمی شوند و...در این شعر از دهان زخم گفته می شود و دهان یکی از کاربردهایش کلام و گویش و فریاد است در اینجا دهان زخم باز است اما راوی می گوید گوشم را پیش بردم و "باز"صدایی نشنیدم واژه باز نشان می دهد فریاد خاموش زخم، بارها -حتا-به صاحب زخم هم نمی رسد پس چه رازی درکار و عملی در حال وقوع است ؟!در بخش دوم شعر ،دهان زخم را می بندند (تا فریاد احتمالی آن را خاموش کنند )اما نمی دانند ریشه ی زخم در حال فربه شدن است تا روزی مانند آتشفشانی فوران کند و حتا با بی خبر گذاردن صاحب زخم ؛به قول یونگ این تمایلات ناخودآگاهانه در هم می آمیزند بگونه ی ناگهانی سر، باز می کنند .
آنی نوشت - جلیل قیصری
@moein_daryaei