«برای پیریزی جامعهای بکوشیم که در آن، حکومت، بیشتر از یک قاتل عادی، حق قاتل شدن نداشتهباشد، و وقتی که بهصورت حیوانی درنده عمل کند، با خودش نیز چون حیوانی درنده عمل شود.
برای پیریزی جامعهای بکوشیم که در آن، جای کشیش در کلیسای خودش باشد و جای دولت در مراکز کار خودش؛ نه حکومت در موعظۀ مذهبیِ کشیشان دخالت کند و نه مذهب به بودجه و سیاستِ دولت کاری داشتهباشد.
برای پیریزی جامعهای بکوشیم که در آن، همچنانکه قرن گذشتۀ ما قرن اعلام تساوی حقوق مردان بود، قرن حاضرِ ما قرن اعلام برابری کاملِ حقوقیِ زنان با مردان باشد.
برای پیریزی جامعهای بکوشیم که در آن، آموزش عمومی و رایگان، از دبستان گرفته تا کُلِژ دُ فرانس، همه جا راه را بهیکسان بر استعدادها و آمادگیها بگشاید. هر جا که فکری باشد، کتابی نیز باشد. نه یک [روستا] بیدبستان باشد، نه یک شهر بیدبیرستان، نه یک شهرستان [بیدانشگاه]، و همۀ اینها زیر نظر و مسئولیت حکومت لائیک، حکومت کاملاً لائیک، حکومتی منحصراً لائیک باشد.
برای پیریزی جامعهای بکوشیم که در آن بلای ویرانگری به نام گرسنگی جایی نداشتهباشد. شما قانونگذاران از من بشنوید که فقر آفتِ یک طبقه نیست، بلای همۀ جامعه است. رنجِ فقر تنها رنجِ یک فقیر نیست، ویرانی یک اجتماع است. احتضار طولانی فقیر است که مرگ حاد توانگر را به دنبال میآورَد. فقر بدترین دشمن نظم و قانون است. فقر نیز، همانند جهل، شبی تاریک است که الزاماً میباید سپیدهای بامدادی در پی داشتهباشد.»
ـــ مترجم: شجاعالدین شفا (۱۲۹۷–۱۳۸۹)
@SadeNevisi