من برخی شب ها که به دیدنش می رفتم، شاهد بودم که
#مهیار برای
#نماز شب بلند می شد و حال و هوای عجیبی داشت.
😭🍃⚘
🍃یک بسیجی
#تمام عیار شده بود. یاد آن زمانی افتادم که خانواده او، به خاطر اعتیاد، به مرگ فرزندشان راضی شده بودند.
روزها گذشت تا اینکه قبل از
#عملیّات
#والفجر ۴، در پائیز سال ۱۳۶۲ نیروهای رزمنده به سوی منطقه پنجوین عراق حرکت کردند. یک روز بچّه ها به من خبر دادند که ظاهراً
#مهیار #شهید شده و
#پیکرش را برده اند سنندج.
😭🍃⚘
🍃باورم نمی شد. رفتم ستاد
#شهدای سنندج، گفتم:
#شهیدی به نام
#مهیار مهرام دارید؟ گفت: نه.
خوشحال می خواستم برگردم. همان شخص گفت: امّا چند تا
#شهید گمنام داریم که قرار است منتقل شوند تهران و به عنوان
#گمنام دفن شوند.
😭🍃⚘
🍃برگشتم تا آنها را نگاه کنم.#۷ شهید که همه بدن آنها
#گلوله باران شده و با ماشین از روی سر آنها عبور کرده بودند
😭، به عنوان
#شهید گمنام کنار هم آرمیده بودند.
🍃⚘
🍃به سختی
#مهیار را شناختم. یک
#گردنبند نقره از دوران انگلیس در گردنش بود. از روی همان گردنبند او را شناختم. بقیّه هم بچّه های سپاه سروآباد بودند که به دست ضدّ انقلاب به طرز
#فجیعی به
#شهادت رسیده بودند.
🍃⚘
🍃