مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤

#ناصرکاوه
Channel
Logo of the Telegram channel مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤
@modafehanzynabPromote
256
subscribers
26.2K
photos
7.73K
videos
836
links
وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید @Kkjhyygf کپی حلال باذکرصلوات 🌱
🌹طنز جبهه!😜
😍 بیگودی های خواهر کاتبی!👇
🌿... پرستار دوره جنگ بودم و حدودا 19 سال داشتم که مسجد محل یک شب حاج اقا، خانما رو جمع کرد و گفت رزمنده ها لباس ندارند و یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که انجام بدیم، من و چند تا از خواهرا که پزشکی می خوندیم، پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستان های صحرایی و ما چمدون رو بستیم و راهی جنوب شدیم👌من تصور درستی از واقیعت جنگ نداشتم و کسی هم برای من توضیح نداده بود و این باعث شد که یک ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه، و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ساک، یعنی بیگودی هام😵 و چند دست لباس و کرم دست و کلی وسایل دیگه😶
🌿... غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم!!! یا دستمو کرم بزنم...😩 به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم...نمی دونم چطور شد که ساک من و بقیه خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه😰 ما مبهوت به لباسامون که با باد این ور و اون ور میرفتن نگاه می کردیم...💨 و برادرا افتادن دنبال لباسا وما خجالت زده برادرا داشتیم تماشا می کردیم. 🏃بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما, دلمون می خواست انکار کنیم, اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون واساده بودیم👜 و بعد بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردند که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه😎😳😜
🌿... از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم...😀 شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستا️ن, دوباره صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی😵 گفت در حال کیشیک بودن، این بسته مشکوک رو پیدا کردند. گفتن بیگودی های خواهر کاتبیه😊شب که همه خوابیدن، تصمیم گرفتم بیگودیها را چال کنم پشت بیمارستان صحرایی😳 چال کردم😇 و چند روز بعد یکی از برادرا گفت ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم ،زمین رو کندیم، اینا اومده بالا, گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه...😩 شده بود کفش های "میرزا نوروز" 😜و من هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست می کردم...😵دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا میدیدم که داره میاد سمتم...😄 و میگه ببخشید این بیگودیها مال شماست خواهر کاتبی!؟
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصرکاوه
راوی :خواهر کاتبی