🌷شهید مدافع حرم
#مهدی_عزیزی🌷▪️نام:مهدے
عزیزی▪️نام پدر:محمد
📅ولادت:1361/7/1
📅شهادت:1392/5/11 ( سوریه )
▪️وضعیت تاهل:مجرد
▪️نام جهادی:نداشتند
▪️مسئولیت:رزمنده
▪️نحوه شهادت:
مهدي در 11مرداد 1392، در حومه روستاي حلب سوريه به شهادت رسيد. او به همراه گروهي كه براي شناسايي شهر رفته بودند، به كمين تروريست هاي داعش برخوردند و به شهادت رسيدند.
❤️علاقه و خصوصیات اخلاقی:
📿مادر شهید:
از بچگے فردے خاص بود و هیچ وقت گریه نمیڪرد، طورے بود ڪه من گمان ڪردم مشڪلے دارد ڪه گریه نمیڪند اما دیدم نه، او فقط لبخند میزند. خیلے زود راه افتاد و اولین ڪلامے ڪه به زبان آورد «شهیدم ڪن» بود طورے ڪه مادربزرگش تعجب میڪرد ڪه زبانش با این ڪلمه باز شده است.
بسیار ولایتے به تمام معنا بود در زمان فتنه 88 بود ڪه 10 روز بود او را ندیده بودیم و بعد از 10 روز ڪه آمد دیدیم ڪه 10 ڪیلو لاغر شده به منزل آمد و با عجله حضرت آقا را برداشت و گفت: این عڪسها را به موتورم میچسبانم تا ببینم چه ڪسے جرات میڪند به حضرت آقا حرف بزند. یک عڪس تمام قد از حضرت آقا را در خانه چسبانده بود هر صبح ڪه بیدار میشد اول به امام زمان سلام میڪرد و بعد به حضرت آقا سلام میداد. عشق به ولایت او به گونهاے بود ڪه اگر از تلویزیون بیانات حضرت آقا پخش میشد همان موقع بلند میشد و میایستاد.
از پولش چیزے براے خود پسانداز نمیڪرد و همیشه آن را به دیگران ڪمک میڪرد و با شهید هادے ارتباط عاطفے زیادے داشت.هر كسي با هر منش و رفتاري اگر با او ارتباط برقرار مي كرد، با او رفيق مي شد. مهدي مي گفت كه شايد اين رفتار و اين اخلاق من تأثير خودش را بگذارد و از راه اشتباهي كه انتخاب كرده اند برگردند. مهدي در عمل جذب حداكثري داشت.
در جلسات قرائت و روخوانے قرآن شرڪت میڪرد و به جز تلاوت قرآن عامل به آیات الهے بود، همواره به ما توصیه میڪرد حرمت قرآن را با عمل به دستورات آن حفظ ڪنید. البته به حرمت ظاهرے قرآن هم اهمیت میداد و هیچگاه قرآن را روے زمین نمیگذاشت.
پاي ثابت مكتب آيتالله حقشناس بود. در يكي از جلسات كه با دوستانش در محضر استاد حضور پيدا كرده بود، آيتالله حقشناس به ايشان يك دستمال اشك داده بود. مهدي هم آن دستمال را همراه داشت تا هر موقع براي اهلبيت(ع) گريه كرد اشكهايش را با آن پاككند. مادر ميگويد مهدي دستمال اشك را نگه داشته بود تا در كفنش بگذارند و ادامه ميدهد: «در يك جلسه كه مهدي در محضر استاد ميرود، آيتالله حقشناس تا او را ميبيند به گريه ميافتد. دوستانش تعجب ميكنند كه چرا استاد گريه ميكند و چه رازي بين او و مهدي وجود دارد؟ و هيچكسي نميدانست كه مرد خدا در چهره آفتاب سوخته شاگردش، نور شهادت را ميبيند. مهدي همه راز و نيازش با امام حسين(ع) بود.» به گفته مادر اين شهيد بزرگوار به جز روزهاي عيد هميشه لباس مشكي به تن داشت. معتقد بود بعد از مصيبت حضرت زينب(س) بايد هميشه عزادار بود.
💌 #وصیت_نامه ء شهید:
ڪنار يكي از كتاب هايش نوشته است:
قصه حور و بهشت و غصه دوزخ يكي است
پرده برداريد اين دل آرزومند است
شهدا خيلي زرنگ بودندكه جانشان را با خدا معامله كردند و در اين معامله برد با آنها بود.
🌷شادے روح شهدا صلوات
🌷🍀🍀