مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤

#مستحبات
Channel
Logo of the Telegram channel مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤
@modafehanzynabPromote
256
subscribers
26.2K
photos
7.73K
videos
836
links
وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید @Kkjhyygf کپی حلال باذکرصلوات 🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت چهل ویکم


متوجه فاطمه نشده بود.
فاطمه ماشینش رو جای ماشین افشین پارک کرد و داخل مؤسسه رفت.در اتاق حاج آقا موسوی باز بود.در زد.

-سلام حاج آقا،اجازه هست؟

-سلام خانم نادری،بفرمایید.

بعد از احوالپرسی،فاطمه روی صندلی نشست.میخواست درمورد افشین بپرسه ولی نمیدونست چجوری.
حاج آقا گفت:

-آقای مشرقی رو دیدید؟ الان پیش پای شما از اینجا رفتن.

-فقط دیدم سوار ماشینشون شدن و رفتن.میان پیش شما؟!

-بله.خیلی پیگیر موضوعات مختلف هست. معمولا یک روز درمیان میاد اینجا. سوالهای خیلی سختی میپرسه.بعضی هاشو همون موقع نمیتونم جواب بدم. خودم میرم تحقیق میکنم،بعد میاد جوابش رو میگیره و سوالهای دیگه میپرسه و میره.حق با شما بود،جواب های خیلی تخصصی هم میخواد.حتی به جواب های منم اشکال میکنه.ازش خوشم میاد.منم سر ذوق آورده.

-در عمل چطوره؟!!

-عمل هم میکنه.واجباتش رو انجام میده. کارهای #حرام انجام نمیده.حتی #مستحبات هم سعی میکنه انجام بده.روی #اخلاقش هم خیلی کار میکنه.


فاطمه تو دلش گفت یعنی دیگه مغرور و کینه ای نیست؟!!

-خانم نادری

-بفرمایید

-شما ازش خبری نداشتین؟!

-بعد از اون روزی که آوردمشون اینجا،یه روز کتاب هایی که شما بهش دادین رو بهم داد و دیگه ندیدمش.


حاج آقا تعجب کرد.
تا حدی متوجه علاقه افشین به فاطمه شده بود.
همون موقع برادر حاج آقا وارد شد. فاطمه ایستاد و سلام کرد.
مهدی هم مؤدب و محجوب سلام و احوالپرسی کرد.
فاطمه به حاج آقا گفت:

_با اجازه تون من میرم پیش خانم مومن.

-خواهش میکنم.بفرمایید.

دو قدم رفت،برگشت و گفت:
_دختر خاله ما حالش چطوره؟ دیگه مؤسسه نمیاد؟

حاج آقا با لبخند گفت:
_خداروشکر خوبه.هفته ای یک روز میاد. دخترها اینجا رو میذارن رو سرشون.

-سلام برسونید،بهش بگین همین روزها میرم دیدنش.

-حتما،خوشحال میشه.

وقتی فاطمه رفت،مهدی روی صندلی نشست و گفت:
_داداش.

حاج آقا همزمان که برگه ای رو مطالعه میکرد،گفت:
_جانم.

-نمیخوای برای داداشت آستین بالا بزنی؟

حاج آقا با لبخند نگاهش کرد و گفت:

بانـــو مهدی یارمنتظرقائم

🌸🌸🌸🌸🌸
🕊🌳🕊🌳🕊🌳🕊

🍂آقا #سجاد طاهرنیا میگن اهل مراقبت بود یعنی:با صداے بلند نمے خندید؛😃نماز اول وقت و نافله آن را مے خواندهر روز زیارت عاشورا میخواند نگاه خود را #ڪنترل میڪرد و همیشه سر به زیر بود در برابر نامحرم. هر روز قرآن📖 مے خواند

🍂خمس زندگے اش را دقیق حساب می‌ڪرددر برابر پدر و مادر، پاهاے خود را دراز نمے ڪرد؛ به همه م#حبت🌸 میڪرد؛ از غیر خدا چیزے نمے خواست؛ انفاق میڪرد

🍂اهل #صدقه بود؛ ساده مے پوشید و ڪم مے خورد؛ به خواندن نماز شب🌙 اهتمام داشت؛ اهل دعا 🤲بود؛ براے انجام #مستحبات تلاش می‌ڪرد.


#شهید_سجاد_طاهرنیا
#مدافع_حرم

دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان

اللَّهُمَّ وَفِّرْ حَظِّي فِيهِ مِنَ النَّوَافِلِ، وَ أَكْرِمْنِي فِيهِ بِإِحْضَارِ الْمَسَائِلِ، وَ قَرِّبْ فِيهِ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ مِنْ بَيْنِ الْوَسَائِلِ، يَا مَنْ لا يَشْغَلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّينَ.

خدایا بهره ام را در این ماه از #مستحبات فراوان کن، و مرا با تحقق #درخواستها اکرام فرما، و از میان وسایل وسیله ام را به سویت نزدیک کن، ای که پافشاری #اصرارورزان مشغولش نسازد.