مدافعان حرم مازندران

#محمود_رادمهر
Channel
Logo of the Telegram channel مدافعان حرم مازندران
@modafean_harammazandaranPromote
29
subscribers
1.63K
photos
29
videos
86
links
شهدای مدافع حرم مازندران و (خان طومان )همراه با((عکس و فیلم.مستند. خاطرات. ووصیت نامه.....)) ادمین جهت ارتباط @modafemaz
😔مرداد هم که باشند،بی حضورت لحظه ها تیر می کشند ...

🌷کانال نشر معارف،سبک زندگی،وصیتنامه،فیلم،عکس و ... در خصوص شهدا با محوریت شهید مدافع حرم #محمود_رادمهر

حتما عضو شوید :
@MARADMEHR
🌹مدافع سرافراز حرم #محمود_رادمهر ...
باز آی که وقت آمدنت دیر می شود ...

@modafean_harammazandaran
📸تصویری از شهید #محمود_رادمهر در دوران کودکی و بر دوش دایی بزرگوارشون ... @modafean_harammazandaran
Audio
می گفت: #ستاره خفت بر می گردم وقتی که #سحر شکفت برمی گردم سرتاسر خاک #جبهه را باید گشت دنبال کسی که گفت برمی گردم.... شهید جاویدالاثر #محمود_رادمهر @modafean_harammazandaran
می گفت: #ستاره خفت بر می گردم وقتی که #سحر شکفت برمی گردم سرتاسر خاک #جبهه را باید گشت دنبال کسی که گفت برمی گردم.... شهید جاویدالاثر #محمود_رادمهر @modafean_harammazandaran
در دیده‌ی من! جمله خیال اند و تو نقشی بر خاطر من! جمله فراموش و تو یادی...... شهیدان مدافع حرم #محمود_رادمهر و #حسن_رجایی_فر @modafean_harammazandaran
Forwarded from Mohammad Javad Ahmadi
ای فدای صورت ماهت که رویت کردنش ...
"عید فطر" مردم است و "عید قربان" من است ...

🌙عید سعید فطر مبارک ...
🔰به کانال تلگرامی شهید مدافع حرم #محمود_رادمهر بپیوندید ...
@MARADMEHR
آقا محمدتقی ولحظات آسمانی شدنش🌷🌿




#محمدتقی از پیش #طاهر که برگشت حدود ده دقیقه به 2 بعداز ظهر بود..

صدای تانکهای دشمن ومیشنیدیم..🌾
اسلحه توو دستش بود وداشت دید میزد...
یهو محمدتقی فریاد زد خمپاره وهمه خیز برداشتیم و بخیر گذشت..
ازجاش بلند شد ومی خواست تغییر مکان بده توی سنگر..
منم اومدم برم سمتش که خاکهای لباسش وبتکونم..دیگه نفهمیدم چی شد..🌹🍃🍂🍁🍃🌹😔🌿

خمپاره ای خورد به نیم متری جایی که محمدتقی ایستاده بود
و از شدت انفجار من پرت شدم به دیواره ی سنگر وچند ثانیه ای گیج بودم

گرمای خون پیشونی وبینی م به من فهموند که زنده م..
یهو یاد لحظه قبل انفجار افتادم که محمد داشت میومد سمت من..

کل فضای سنگر پر از خاک بود و چیزی دیده نمیشد..
فقط یه سیاهی، یه سایه روبروم میدیدم

باهمه ی وجودم میگفتم #خدایا فقط تقی من نباشه..😔

رفتم دیدم محمدتقیه..🍃🌹

وقتی میخوابید دهنش بازبود اونجا هم دیدم دهنش بازه..
دوسه تا سرفه کوچیک و...🌹

چشم راستش کاملا پراز خون بود..دست کشیدم روی چشاش..
پیشونیش سوراخ شده بود و..بهتره بیشتر ازوضعیت جسمش توو اون لحظات نگم وتشریح نکنم..

پشت بیسیم فقط داد میزدم محمود-محمود-تقی..
واز #محمود_رادمهر خواستم سریع آمبولانس بفرستن..

عزیزترین دوستم ومهربان برادرم جلوی چشمام پرپرشده بود..
اتفاقی که همش ازش میترسیدم..

امیدوارم خدا هیچ بنده ای رو اینطوری آزمایش نکنه..
گفتن این که اون لحظات برمن چه گذشت خیلی سخته وقابل وصف نیست..😔

به سختی وباکمک دوستی کولش کردم..سنگین شده بود..چندقدم میرفتم وزمین می خوردم..

بالاخره ماشین امداد رسید ورسوندیمش پست امداد خلصه..
فقط داد میزدم تورو خدا زودتر بهش برسین..

شال محمدتقی رو از گردنش گرفتم..

آمبولانسی اومد و خودمم دیگه داشتم ازهوش میرفتم..
رسیدیم بیمارستان به من آرامبخش تزریق کردن و دیدم یکی از پرسنل بیمارستان داشت به همکارش می گفت:اون #شهیدی که توی اون اتاقه..

ومن داد زدم گفتم شهید؟؟؟

ودیگه هیچی نفهمیدم و..دیگه ندیدم محمدتقی جان رو..

محمدتقی در تمام واژه های خوب دنیا واقعا سرآمد والگو بود..مثال زدنی بود.گردان صابرین غیورمردی رو ازدست داد که پر کردن جای خالیش واقعا سخته وشاید محاله..

یادش گرامی🌷


🍃🌹🍃🌾🌹🍃🌹🌾

حرف های ما هنوز ناتمام..
تا نگاه می کنی وقت رفتن است..

(خاطرات سرگرد شهید محمدتقی سالخورده)
(5 )
پایان ..🌷
@modafean_harammazandaran