میر محمد شهیدی
نویسنده
کتابهایِ چاپ شده:
رمانِ اول:
" رازِ گلِ یخ "
کتاب شعر:
" دستهایت؛ میهمانِ کدام گندمزارند؟ "
رمانِ دوم:
" زندگی، امید و دیگر هیچ ... "
تماس با ادمین:
@mirmohammad_shahidi
میر محمد شهیدی
اگه یه روز بری سفر بری ز پیشم بی خبر اسیر رویاها میشم دوباره باز تنها میشم به شب میگم پیشم بمونه به باد میگم تا صبح بخونه بخونه از دیار یاری چرا میری تنهام میذاری ...
اگه یه روز بری سفر بری ز پیشم بی خبر اسیر رویاها میشم دوباره باز تنها میشم به شب میگم پیشم بمونه به باد میگم تا صبح بخونه بخونه از دیار یاری چرا میری تنهام میذاری ...
اگه یه روز بری سفر بری ز پیشم بی خبر اسیر رویا ها میشم دوباره باز تنها میشم به شب میگم پیشم بمونه به باد میگم تا صبح بخونه بخونه از دیار یاری چرا میری تنهام میذاری اگه فراموشم کنی ترک آغوشم کنی پرنده ی دریا میشم تو جنگ موج رها میشم به دل میگم خاموش بمونه میرم که هر کسی بدونه میرم به سوی اون دیاری که توش منو تنها نذاری اگه یه روزی نوم تو تو گوش من صدا کنه دوباره باز غمت بیاد که منو مبتلا کنه به دل میگم کاریش نباشه بذاره درد تو دوا شه بره توی تموم جونم که باز برات آواز بخونم اگه بازم دلت میخواد که یار یک دیگر باشیم مثال ایوم قدیم بشینیم و سحر پاشیم باید دلت رنگی بگیره دوباره آهنگی بگیره بگیره رنگ اون دیاری که توش منو تنها نذاری اگه میخوای پیشم بمونی بیا تا باقی جوونی بیا تا پوست به استخونه نذار دلم تنها بمونه بذار شبم رنگی بگیره دوباره آهنگی بگیره بگیره رنگ اون دیاری که توش منو تنها نذاری