View in Telegram
من ازین شهر می‌روم، شاید نفسی از غمت رها بکشم عصرِ تلخی‌ست، خسته و غمناک می‌روم بی تو تا چه‌ها بکشم می‌روم یاد و یادگارت را زیرِ این شهر خاک خواهم کرد کینه‌ای هم اگر که بود، به مهر از دلِ خویش پاک خواهم کرد می‌روم پیش از آن که هستیِ من سربه‌سر زرد و خشک و سرد شود می‌روم، آه، تا مگر سفرم زخم‌پوش و دوای درد شود درد و رنج و سیاهیِ شب را روز از نو کشیدم و دیدم می‌روم تا به مرگِ من نکشد آنچه از تو کشیدم و دیدم خاردرچشم، تا به کی بینم که درین عصرهای پرتشویش قارقارِ کلاغِ پاییزی می‌زند بر دلِ چناران نیش می‌روم تا چگونه هضم کنم تلخیِ قصۀ نبودن را روزهایِ نبودنِ تو و باز هر شب از زندگی سرودن را می‌روم، راستی بگو تا چند زیرِ بارانِ شب قدم بزنم در هوای پر از عفن تا روز هر دم از عشقِ پاک دم بزنم زان‌همه عشق پاک، می‌دانی؟ دشنه‌ای از تو رفته در جگرم زان‌همه گردوخاک، می‌بینی؟ خنجری مانده از تو در کمرم کوهم اما کجاست پای گریز تا که از دستِ غم فرار کنم رودم اما کجاست دریایم تا در آغوشِ او قرار کنم آب شد پیکرم، روانم سوخت مگر این دردِ کور دردِ کمی‌ست؟ چه بگویم چگونه سوخت، مگر دردِ سنگِ صبور درد کمی‌ست؟ بعد ازین از جهانِ کوچکِ من تا زمین و زمان برای خودت کفترِ پرکشیده‌ام، بدرود عرصهٔ آسمان برای خودت شبِ باران و خلوتِ اتوبوس لحظه‌ها لحظه‌های پرباری‌ست جاده‌ها تا ابد مه‌آلودند گریه هم در چنین شبی کاری‌ست @mkhalilishirazi
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily