به تدریج زمانی مغز شروع کرد به تشکیل شدن و کامل تر شدن، و سپس من به دنیا آمدم، اینکه چه زمانی برای نخستین بار حس کردم که "من" هستم و وجود دارم مشخص نیست، اما قطعا کنش و واکنشی که باعث میشود من احساس وجود بکنم و خودم را یک موجود دریابم در مغز و توسط مغز صورت میگیرد.
همین الان عمیقا به این موضوع فکر کنید "زمانی من وجود نداشتم و به وجود نیامده بودم نه حسی داشتم و نه چیزی مشابه این چون اصلا وجود نداشته ام"، این توهم بودن ، این توهم هست بودن را مغز من ایجاد کرده
و زمانی میرسد که مغز من از کار می افتد و دیگر آن ماشین به وجود آورندهی من ، آن ماشینی که با کنش و واکنشی باعث میشد که من وجود داشته باشم و احساس بودن و هست بودن بکنم، دیگر وجود نخواهد داشت ، درست همانند زمانی که به وجود نیامده بودم، نه حسی نه فکری و نه احساس موجود بودنی؛ نه دردی و نه غمی و نه شادی. میتوانید نبودن خودتان را متصور شوید؟
خود مرگ ترسی ندارد، تفکر در مورد مرگ در زمانی که زنده هستیم، آرامش مطلق است؛
روزی "نیست" میشویم و این اصلا ترسی ندارد چرا که در آن روز دیگر "من" وجود ندارم، مگر زمانی قبل از اینکه اولین بار احساس "من بودن و هست بودن" به من دست بدهد، "من" وجود داشته ام؟ نه، بعد از مرگ نیز چنین است ، من وجود نخواهم داشت.
اتفاقی از قبل تعیین نشده و اجباری سبب وجود من شده است فرصتی شانسی و تصادفی و کم، که نه ذاتا عزیز و خیر است نه ذاتا شر، هر چه که هست من الان هستم و سعی میکنم به هر صورتی که شده از این فرصت کم استفاده کنم ، در این مسیر گاهی غمگین میشوم گاهی زجر میکشم گاهی پر از شادی میشوم. من سعی خود را میکنم که به خودم و به بقیه خوش بگذرد، اینکه نتیجه چه شود قسمتی از آن دست من است اکثر آن به بقیه و محیط بستگی دارد، چاره ای جز این هم نمیماند، این واقعیت زندگی ماست ...
.
🌱
@mitra_seyfan