◾از دستدادن...
سلام ایلیا!
راستش را بخواهی چندوقتی است که جهان در نگاهم از آن حالت سادگی و صرافتش درآمده و رازآمیز، مبهم و چندپهلو شده است.
اصلا چرا راه دور بروم؟ جهان واتفاقاتش به کنار! دیگر دارم مطمئن میشوم که حتی احوال، امیال و اهداف خودم هم چندلایه و تودرتو هستند. حالا که دقیقتر نگاه میکنم، حتی رفتارهای خودم هم تنها یک معنای صریح و روشن ندارند و مدام باید کفش های مکاشفه بپوشم و مثل آلیس، مسافرِ سرزمینِ اسرارآمیزِ تفسیرهای چندلایه و سویههای تاریک و روشن رفتارهایم بشوم!
حالا دیگر چندوقتیست، مرغِ یقین هم لانهاش را خالی کرده و به سمت و سویی نامعلوم کوچیده است؛
عجیبتر از همه این که این کوچ، دیگر اضطراب و اندوهی در جانم نمیآفریند.
موجهای ابهام و عدمِ قطعیت که پیشتر آزاردهنده بود، حالا سر در آغوش یکدیگر فروبرده و برای خودشان اقیانوسی ظاهراً آرام شکل دادهاند.
حالا دیگر راحت با عدمِ قطعیت و ابهام روبرو میشوم و کنار میآیم.
احساس میکنم دیگر میتوانم از پُشتِ پنجرههای متفاوتی به هستی و هستندگان نگاه کنم، بدون دلهرهی از دست دادن!
حتی همین «از دست دادن» هم این روزها بدل به مصدر، یا بهتر بگویم بدل به فعلی شدهاست که هیچ مفعولی لازم ندارد...
عبدالحمید ضیایی
.
🌱
@mitra_seyfan