میروژ

#فلسطین
Channel
Logo of the Telegram channel میروژ
@mirouzhPromote
2.17K
subscribers
690
photos
261
videos
259
links
🗣 امر به معروف، نهی از منکر وظیفه ای همگانی است. 😂مسئولَل بیلا جَنبَتو داشتویی 👌میروژ فقط نوکَر مَردِمَه 🐜میروژ گزارشگر فساد
🇵🇸 فلسطین در خون، ما چه کنیم؟

🇵🇸این روزها از آسمان #فلسطین آتش می‌بارد و از زمینش #خون می‌جوشد.

🇵🇸رژیم کودک کش صهیونیستی، با حمایت آمریکا و اروپا دست به یک نسل کشی تمام عیار زده است.

🇵🇸یک #جنگ_نابرابر در حال وقوع است. تا امروز صدها نفر از زنان و #کودکان بیگناه در آنجا قتل عام شده و به #شهادت می‌رسند.

🇵🇸غزه کانون این #جنگ_خونین در محاصره کامل است. و تنها کاری که ما میتوانیم انجام دهیم، همین #حمایت معنوی و #مجازی است.

🇵🇸انسانیت حکم میکند در مقابل این جنایت سکوت نکنیم. یک استوری، یک عکس پروفایل، یک وضعیت واتساپ، یک پست اینستاگرامی و... حداقل کاری است که میتوان برای حمایت از مظلوم انجام دهیم.

[ Mirouzh | میروژ ]
میروژ
. 🌷مسیح کردستان (زندگینامه شهید بروجردی) #قسمت_هشتم 🔹حسین بی آن‌که به چپ یا راست روی زمین ولو شود، پرید. بروجردی آغوش باز کرد و او را به سینه فشرد. چند بار متوالی بوسیدش و با قلقلک جیغش را در آورد. -فاطمه همسربروجردی: چه کارش داری میرزا. 🔹صدای فاطمه از آشپزخانه…
.
🌷مسیح کردستان (زندگینامه شهید بروجردی)
#قسمت_نهم

🔹بروجردی به همراه مصطفی در صدد یافتن جایی برای ستاد عملیات تهران بود. این بار رفتند به میدان عشرت‌آباد؛ پادگانی که ستاد گارد #شهربانی بود. ساختمان های قدیمی ابهت خاصی به پادگان می‌داد. عده‌ای وارد پادگان می‌شدند و عده‌ای هم به‌سرعت آن‌جا را ترک می‌کردند. چند مسلح بر بلندای آن نگهبانی می‌دادند و حواس‌شان به خیابان های اطراف پادگان بود.

🔹بر سر در یکی از آسایشگاه‌ها تابلوی (پادگان الفتح) توجه بروجردی را جلب کرد. با پخش سرود های فلسطینی از بلندگوها فضای پادگان شبیه پادگان‌های فلسطینی شده بود. پرچم #الفتح بر بلندای ساختمان ها با باد ملایمی آرام می‌رقصید. احساس می‌کرد در یک منطقه فلسطینی قدم می‌زند تا ایران.

🔹مردی از دور سمت او می‌آمد که از سوی ابوشریف حکم فرماندهی پادگان را گرفته بود. بچه‌ها او را تقی صدا می‌کردند. او در #فلسطین آموزش نظامی دیده بود و از نحوه اسلحه گرفتنش معلوم بود به چم‌وخم نظامی تسلط دارد.

🔹تقی چند تیر هوایی شلیک کرد تا پادگان را نظامی جلوه دهد. او پاچه شلوار گتر کرده و پوتین رنجری تمیزی پوشیده بود و سعی می‌کرد سر و وضع نظامی و جذابی داشته باشد.

🔹تا بروجردی به او رسید دست برد و سلام کرد. تقی با گرمی‌گفت: "خوش‌آمدید."
- بروجردی: شما می‌دانید ابوشریف کجاست؟
-تقی: اتاق فرماندهی. سمت راست صد متر جلوتر.
به مصطفی که داشت حرص می‌خورد اشاره کرد راه بیفتد.
- مصطفی: خیلی از خود راضی تشریف دارن
- بروجردی: به این مسائل فکر نکن.
#داستان_ادامه_دارد...

🐜به کانال #میروژ بپیوندید
@mirouzh