یکی از وجوهی که شاعران درطول تاریخ برآن استمرار داشتهاند و فیلسوفان ازآن اجتناب کرده اما درمورد آن پرسشگری داشته اند، نصیحت اخلاقیست!
ما درواقع چیزی به نام امراخلاقی نداریم. نگاه غایتگرایانه به اخلاق نیز کار دین یا هنرست که با هستی مواجهه آبسترکت دارند، درحالی که انسان شهروند هردو جهان کانکریت و آبسترکت است. ازآنچه ارسطو در لوکئوم میگوید و بهنام اخلاق نیکوماخوس میشناسیم تا اتیک اسپینوزا و تبارشناسی های کانت، نیچه و...به امروز، اخلاق از حدود مکانیسمی فراتر رفتهاست. برای مثال آن ارگانیسمهای اخلاقی که در نقدسوم کانت به آن توجه دارد را هگل با قراردادن نگاه استعلایی در برابر آن رد میکند وجای بحث فراوان دارد.
اینکه شاعران ما درمورد هرامری ازجمله امرسیاسی، امرزیبایی شناسانه، امراجتماعی و یا دیگر امور نگاه استعلایی خویش را حاکم میسازند هم به دلیل عدم توانایی در جداسازی جهان انتزاعی و انضمامیست.
همین عدم فاهمه که اخلاق مفهومی تاریخمندست و نه غایتمند نیز باعث اندرزگویی و خود درستپنداری اخلاقی شده است.
باید توجه داشت که در بررسی مفاهیم اخلاقی بسیار محافظهکارانه پیش رفت وگرنه آنچه برآیند مواجهه رادیکال ما خواهد شد همان چیزیست که ایدولوژی مینامیم و افول ادیان نیز به دلیل نگاه غایتمند به مفاهیم انسانی بودهاست.
#بنیامین_دیلم_کتولی
https://t.center/miner_wa