این همه «یسم»
سبکهای نقاشی را ورق میزدم و میگفتم بله، امپرسیونیسم و نور، نئو امپرسیونیسم و خطوط پر احساس ونگوگ، سرعت قلممو و حفظ حالت حرکت دست. آن همه پیچیدگی عواطف و احساساتی که در آثار قرن بیست، لای رنگها و نقوش خود را عرضه میکند؛ عاشقشان هستم.
و بعد برگشتم به نئوکلاسیسیسم و کلاسیسیسم. تعادل، تقارن، جزئیات و وضوح. خب، انگار اینها را هم دوست دارم.
میتوانم این را تعمیم بدهم به کل زندگی. همواره در جست و جوی آنم که چیزی، در عین حفظ حالت، سرکوب نکردن احساسات درونی، بدون بیرون زدگی، با ظرافت تمام و رعایت تناسب، خودش را نشان دهد. نوشتهای که احساسات در آن موج بزند، اما لفاظی و پر از ترکیبات عجیب و غریبِ به ظاهر ادبی نباشد و سخن گفتنی، بدون تن صدای بالایِ حاصل از هیجان زدگی اما با حفظ شور درونی.
همینها پاشنهی آشیلم هستند. نمیتوانم روی لبهی دیوار بمانم و تعادل را حفظ کنم، همیشه به یک طرف خم شده و در نهایت سقوط میکنم.
۹ آبان ۱۴۰۳
مینا نصیری