آرام که میشوی، همه چیز درست میشود.
باید تجربه کردهباشی تا بفهمی از چه حرف میزنم، باید از همه طرف مورد هجوم مشکلات قرار گرفتهباشی و ذهنت میان اینکه اول کدامشان را حل کنی، گیر افتادهباشد.
باید گیر افتادهباشی میان هزار راهِ نرفته و هزاران کار نیمهتمام... باید حسابِ همه چیز از دستت در رفتهباشد و بیتاب و درمانده کنج رینگ زندگی افتادهباشی تا بفهمی،
فقط در صورتی نجات پیدا میکنی که تمام نگرانیهای بیفایدهات را بریزی دور، اطرافت را مرتب و ذهنت را خلوت کنی و در نهایت آرامش ببینی میخواهی اولین حریفی که به رینگ فرا میخوانی کدام راه نرفته و کارِ نکرده و آرزوهای وقوع نیافتهات باشد؟
باید منظم و به ترتیب با همه چیز مواجه شوی و مطابق قاعدهی اولویتها پیش بروی.
معلوم است که یک ذهن از هم گسیخته و انسجام نیافته، حتی در نهایت توانمندیاش هم ناتوان است!
باید خودت را آرام کنی، باید قبل از هر چیزی، خودت را آرام کنی...