#گزیده_های_میغان_نما داستانِ ترامپ
✍️ آرش رئیسینژاد، دکترای روابط بینالملل مرکز خاورمیانه دانشگاه علوم اقتصاد و سیاسی لندن LSE
گفته بود که «آمریکا را دوباره بزرگ میکنیم!» هشت سال پیش به جنگ نهادهای اصلی قدرت (Establishment) رفته بود. این بار اما کاری آسانتر در پیش داشت. پیروزیش نه تنها بر سیاست داخلی سرریز خواهد داشت، بلکه پیشدرآمد جریان سومی در سیاست خارجی خواهد بود: ضد بینالمللگرایی
علل چندی را میتوان در پسِ ظهور ترامپ در یک دهه گذشته برشمرد. با این حال، دوپارگی جامعۀ آمریکایی در مرکز این عوامل جای دارد؛ عاملی که به وجود شکاف میان دو جامعۀ ناهمسان در یک کشور اشاره دارد: جامعۀ بینالمللی و جامعۀ ملی؛ ترامپ هم برآمده و هم تعمیقدهندۀ دوپارگی آمریکاییست!
جامعۀ بینالمللی در شهرهای بزرگ شمال شرق و کالیفرنیا هستند، از تحصیلاتی بالاتر برخوردارند و حامی حقوق زنان و اقلیتها و باورمند به ارزشهای لیبرالاند. آمریکا را کشوری جهانروا میدانند و اتحاد با اروپا را ضامن این جهانروایی.
هالیوود دهههاست که این چهرۀ آمریکا را نشان داده است.
جامعۀ ملی در شهرهای کوچک هستند و حامی ارزشهای محافظهکارانهِ دینمدارِ خانوادهمحور. تحصیلاتی پایینتر دارند و باورمند به برتریِ سفیدپوستانِ مردانه. نگاهی منفی به مهاجرینِ لاتین تبار دارند و سوظنی ژرف به اسلام. بر آمریکایی بودن تأکید دارند و حتی خودروی آمریکایی را ترجیح میدهند!
این جامعه از بحران اقتصادی زیان بسیار دیدهاند. از این رو، واژۀ کلیدی در شعار «آمریکا را دوباره بزرگ میکنیم» که MAGA نیز خوانده میشود، نه «آمریکا» و نه «بزرگ» است، بلکه واژۀ «دوباره» است؛ چرا که اشاره به دوران طلایی آمریکا AmericanDream دارد؛ امری که ترامپ بفراست دریافته بود!
جای شگفتی نبود که ترامپ ۲۰۱۶ بر دشمنان سهگانه تمرکز کرد: کشور شغلخراب کُن (چین)، زامبیهای از مرز گذر کُن (مهاجرین لاتین) و لولوی فرهنگی (اسلام رادیکال). ترسیم چنین دشمنانی با تکیه بر خطرات اقتصادی و هویتی شکل گرفت. در ۲۰۲۴ آنچه افزوده شد ناتوانی سیستم در حل بحرانهای بیرونی بود.
برخلاف ادعای خیل عظیم مدعیان آمریکاناس، انزواگرایی پیامد شعار ترامپ AmericaFirst نخواهد بود. انزواگرایی جریانی بود که مخالف دخالت آمریکا در جهان و مخالف دخالت اروپاییان در قارۀ امریکا بود؛ جریانی که در دکترین مونرو متجلی گشت. انگاره ژئوپلتیکی آلفرد ماهان و جنگطلبی ۱۸۹۸ تئودور روزولت ضرباتی کارا بر این جریان زدند.
بینالمللگرایی لیبرال موقتاً با وودرو ویلسون و سپس با فرانکلین دلانو روزولت و پیروزی آمریکا در جنگ جهانی دوم به جریان نیرومند در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد؛ جریانی که با پایان جنگ سرد به نقطۀ اوج رسید. نماد اصلی این جریان را میتوان در دورۀ بیل کلینتون در حملات ناتو به یوگسلاوی یافت.
این جریان امنیت و منافع آمریکا را درهمتنیده با رخدادهای جهان میداند. دوم، این جریان جویای بهانههای هنجاری، مانند حقوق بشر، برای توجیه دخالت آمریکاست. سوم، این جریان حامی چندجانبهگرایی آمریکا است بگونهای که دخالت آمریکا باید همراه با موافقت متحدین و نهادهای بینالمللی باشد.
جریان نیرومند بینالمللگرایی لیبرال با رویکرد یکجانبهگرا در هجوم به عراق ۲۰۰۳ و سپس بحران اقتصادی ۲۰۰۸ ناتوان گشت و برآمدن باراک اوباما نیز جسد از رمقافتادهاش را جانی نبخشید. از ۲۰۱۶ اما جریان سومی بنام ضدِّ بینالمللگرایی برآمد که در پیام دونالد ترامپ نمایان گشته است.
ترامپ زبان انزواگرایی را بکار میبرد («آمریکا پلیس جهان نیست») اما غافل از اهمیت رخدادهای جهان نیست؛ رویکردی یکجانبهگرا دارد تا چندجانبهگرا؛ سودای جنگ ندارد ولی ضربه میزند و به سرعت عقب مینشیند، وارد اتحادهای دائم نمیشود و از اتحادهای قدیمی خارج شده و یا از هزینههایش میکاهد.
این جریان خود بازتابی است از شخصیت سرکش و هماوردجوی ترامپ؛ مردی که خود را اپوزیسیون سیستم خواند و وعدۀ «کشیدن سیفون در واشینگتن» داد؛ فردی که در ۲۰۱۶ با تکواژۀ ساده ولی ژرف همچو Fake News قدرت هالیوود و رسانههای سنتی را به چالش کشید و در ۲۰۲۴ با نبوغِ ایلان ماسک آنان را درهمکوبید.
رهبری که تحلیلهای پیچیدۀ نهادهای آمریکایی را به ریشخند میگیرد و در عوض، به حلقهای کوچک از وفادارنش گوش میدهد؛ و برخلاف سیستم Establishment که روسیه را دشمن میبینید، چین را خطر اصلی امریکا میخواند. ترامپ، استثنایی زودگذر نیست، بلکه آغازگر جریان سومی است که سویههایش را خواهید دید!
💟@meyghannama