View in Telegram
Forwarded from پارادوکس (سارا)
بکت و مسئله‌ی زمان (بخش سوم) یکی از مهم ترین موضوعات در نوشته های بکت، این است.شخصیت های او دارای انگیزه نیستند. یعنی ارزش زندگی، کوشش و....، در مقابل مصایب زیستنِ این جهان آشکار می شود. به همین دلیل آنها نمی توانند آینده خود را رقم بزنند. از همین جا می شود پی به این موضوع برد. که زمان برای شخصیت های بکت بسیار محدود است.‌ و شکلی مبهمی از بشر بودن به انسان دست می دهد. در داستان آخرین نوار کراپ، زمان، یک زمانِ خاطره است.‌ در داستان هیچ اتفاقی رخ نمی دهد. پیرمردی سالخورده که زندگی خود را در یک نوار ضبط کرده بود. به همین دلیل او در یک چارچوب زمانی خاص گرفتار شده است‌. یک نوع ملالِ مرگبار، بی کنشی، فهم ناپذیری از دنیایی که برایش بی معنا و در حال گندیدن است.  با این وجود، در آثار بکت می توان دو نوع زمان را تفسیر کرد. « زمان گریزی» و «زمان انتظار»، در رمان «مالوی» با مورد اول، مواجه هستیم،یعنی فراروی از بن بست های زندگی،  اما در داستان «مالون می‌میرد » و یا در نمایشنامه ی «در انتظار گودو»، با یک زمانِ انتظار برخورد می کنیم، در رمانِ مالون می میرد. بکت، تصویرِ برهنه و تنهایی شخصی را نشان می دهد که  زیستن خود را در یک جهانِ توخالی مشاهده می کند. اما در نمایشنامه «در انتظار گودو»،زمان، زمانِ «اینک» است. ناتوان از ادامه دادن، و ناتوان از ادامه ندادن، دراین نمایشنامه ما شاهد این هستیم که یک زمانِ اکنون به واسطه‌ی در بودنِ خود،در مسیرِ یک امتداد یا کششی قرار می گیرد.‌ یعنی انتظار برای آمدن «گودو»، به همین دلیل، با فرضیه اتفاق روبرو می باشیم، «این» و «آیا»، دو موضوعی که بر وقایع روزانه استراگون و ولادیمیر اثر می گذارد.«این» در نمایشنامه زمانی  است که دچار دلزدگی هستند. یعنی تخریب و فروپاشی، به مقصد نرسیدن،  «آیا» هم یک فعالیت مکرری است که با ملالت همراه است. به تعبیرِ دیگر، حالتِ اجرای شده ای که در نیاز های کنونی رنج هایِ آن ها را وخیم تر می کند‌. راز گشاییِ تلاش هایی که در نهایت، محکوم به شکست می شوند. «این» و «آیا» واحدی را نشان می دهند که در حالت مکانیکی خودش در داستان،حرکتِ خطیِ آن به سوی بی هدفی است.‌ گویی یک اتصالِ ساختاری در برزخ نگه داشتنِ آنها است. در واقع، نمایشنامه ی گودو شکلِ زمانیِ آن، دارای هیچ حکمی نیست، یعنی شکل های تکوین یافته ای که، منطبق بر  آشفتگی می باشد‌. یعنی عدم امکانِ دستیابی به خوشی های زندگی، به بیان دیگر، چون با مفهوم انتظار مواجه هستیم. نه با صفاتِ زمان؛ بلکه خصلت نماییِ زمان برخورد می کنیم. گویی ناآشنایی جهان که گاهی در یک سکوت طولانی خلاصه می شود. این موضوعات در نمایشنامه ی گودو ویرانگریِ زمان است. به همین دلیل، در پس آن هیچ عظمتی ایستاده نیست. حتی به خاطر آوردن  گذشته نیز، یک تصورِ خیال می باشد.به این علت، شخصیت ها هیچ حسرتی در قبال زندگی خود نداشته اند. و ما تنها  ملول شدنِ زندگی را درک می کنیم. گمگشتگی در یک زمانی که  ظاهر شدن تکرارو اسارت بود. به گونه ای که می شود به نقصان ابدیت هم پی برد. چون از یک انتظار خبر می‌دهد.‌اما در فرم عینی داستان با سرگشتگی مکانی برخورد می کنیم. بنابراین، در نمایشنامه در انتظا‌ر گودو؛ زمان حالت های خودش را نشان می دهد. زمانِ منقبض و فشرده که شیوه ی رهایی بشر را تعیین می کند. نه زمانِ خشونت، زمانی که موقعیت فعلی آنان از دست رفته می باشد. یک نوع زمانِ «دلمشغولی» که میانِ لحظات مرزیِ زندگی فرق می گذارد. یعنی امید علیه ی امید. آرسین ⚜️ https://t.center/Metahistorical 𓁈
Telegram Center
Telegram Center
Channel