بکت و مسئلهی زمان
بخش دوم
هر داستانی اساسا چگونگی و انعکاسی از زمان است. اما بعضی از نویسندگان زمان را در مرکز داستان قرار داده اند. مارسل پروست، ویرجینیا وولف، جیمز جویس، توماس مان در کوه جادو،
فاکنر در خشم و هیاهو، فرضا، در رمان خشم و هیاهو، تجربه و اندازه گیریِ زمان را شاهد می باشیم، جهانی تک افتاده، که شخصیت های او به دنبال راز گشایی بزرگ هستند. جز بنجی، در واقع این تجربه در خشم و هیاهو، به منزله یک هشدار است،یعنی بر حسبِ اتفاقی که باید حل شود. در رمانِ جنایت و مکافات، زمان در یک چارچوبِ تقویمی بر اراده ی فرد حاکم است، زمان_ قدرت، اما در خشم و هیاهو، زمان، زمان_ تغییر می باشد. زمانی که آگاه می کند.
در داستان هایِ بکت، جهان تحتِ حاکمیتِ زمان است. زمان_ حافظه، زمان_ عادت،
که بازگو کننده ی بی معناییِ جهانِ ذهنی بود. یعنی آنچه که وضعیتِ مثبتِ آنان را رقم می زند. بکت سعی دارد این عنصر زمان را بر مبنایِ عادت به گذشته متصل کند. یعنی تمامیِ جستجویِ زیستن را بر گذشته ای رقم می زند که تجسم یک لحظه در زمان باشد. اما این زمان برای آنها یک زمانِ قدیم است. در داستانِ مالوی، معیاری از زمان وجود دارد. که بقایِ خودش را در زمانِ قدیم می جوید. یعنی یک معجزه ی نامعلوم برای یافتنِ خودش، یعنی سعی دارد به در شود. در واقع می توان گفت، زمان در رمان مالوی پیچیده تر می شود و چشم انداز های متعددی رخ می دهد. اساسا در نوشته های بکت، توالی و نظم زمانی وجود ندارد. زمان مبسوط است. اما ناشناخته، در رمان مالوی، ما تنها تداعیِ زمان را مشاهده می کنیم. در قسمت دوم داستان، یکی دیگر مثل خودش می آید. زمان دوباره یک امر معمول می شود.زمان کدرتر می شود. یک تغییر ناپذیری بینِ زمانِ گذشته و زمانِ حال، و زندگی دچار یک توحشِ سکوت می شود. به بیان دیگر می توان گفت در رمانِ مالوی، زمان با وجودِ گسستگی، مقیاسی برای عمل است، چیزی که در مالون می می میرد نمی بینیم. لذا، این عمل یا فعالیت،با تصادفی بودن نیز به همراه می باشد. «بعضی وقت ها»، «گاهی»، «پس از دیگری»، به همین دلیل مالوی سعی دارد از جبرِ زندگی بگریزد. این موضوع در داستان را می توان به بازی به زمان نیز تشبیه کرد. ضرورت منطقی از بین می رود. یعنی مالوی موجودی تازه از زمان می شود. اما با یک جریانِ نامنتظر، (کنشگری، عدم کنشگری)، و بکت وسوسه می شود تا منی را نشان دهد که در یک مکانِ نامطلوب حضور دارد. و زمان از سال و ساعت تبدیل می شود به ثانیه،وگویی یک تصویر را در خودش ادراک می کند. این ادراک در فرم عینی خود نشان می دهد که لحظاتی خواهند آمد که چیزی روی نخواهد داد. همانند نام ناپذیر، در رمان مالوی ما درک درستی از زمان نداریم. چون آن را گم می کنیم. گاهی زمان در حال است. و گاهی در گذشته، گاهی هم مربوط به آینده، بنابراین، بکت به نحو مکانیستی زمانی را بازگو می کند که مالوی را به بی نوایی رهنمون می گرداند.
⚜️ https://t.center/Metahistorical 𓁈