امروز خستهتر از دیروز روی زمین خوابیده و دارد مینویسد. خواهر بزرگترش گوشی به دست فیلم میبیند، خواهر کوچکترش با گوشی بازی میکند روی مبل روبرویش، مادرش خوابیده و به دیوار روبرو خیره است.
صدای دورِ تند فیلم در گوشش هست و صدای جوشیدن آب در کتری روی اجاق، شنیده میشود.
دوستش عکس حلوایی میفرستد و میگوید که به یادش هست، خندهاش میگیرد و دلش برای حلوای خوشرنگ درون عکس آب میشود.
#گاه_نوشت