بالاخره دیدم
تعریفش را زیاد شنیده بودم. میگفتند فیلم قشنگی است، دوست داشتم ببینمش اما فرصت نمیکردم، یادم میرفت، یا شاید فقط پشت گوش میانداختم.
اما بالاخره دیدمش؛ انجمن شاعران مرده را، فیلمی که در انتها مخاطب را با حال خوب و غمگین و تاملی عمیق تنها میگذارد.
داستان فیلم در مورد تعدادی از دانشآموزان یک دبیرستان و معلم ادبیات جدیشان است.
معلم جدید، روش تدریس جدیدی دارد؛ روشی نامتعارف، اما متناسب برای زندگی. زنگ ادبیات، شادترین زنگ بچهها میشود.
و پسرها شروع میکنند به زندگی کردن، به پیدا کردن مسیری که عمیقاً حس میکنند برای آن ساخته شدهاند.
فضای فیلم مرا سر ذوق میآورد؛ جزو فیلمهای مورد علاقهام میشود، فیلمهایی که قرار نیست پاک شوند.
فیلمی فوقالعاده با دیالوگهایی فوقالعادهتر.
در قسمتی از فیلم، معلم میگوید:
«ما شعر نمیخوانیم، یا شعر نمیگوییم چون زیباست.
بلکه ما شعر میخوانیم و شعر میگوییم چون عضوی از نوع بشر هستیم و نوع بشر سرشار از شور و اشتیاق است.
پزشکی، حقوق، تجارت یا مهندسی، همه اینها برای بقای زندگی لازماند، اما شعر، زیبایی، افسانه، عشق، اینها چیزهایی هستند که به خاطرشان زنده میمانیم.
یک نقل قول از ویتمن هست که میگوید:
ای من، ای زندگی، درمیان اینهمه پرسش مکرر
در میان زنجیره بیپایان بیایمانان
در شهرهای آکنده از ابلهان
به چه باید دل خوش کرد ای من ای زندگی؟
پاسخ:
به اینکه تو اینجایی
که زندگی هست و یگانگی
و نمایش بزرگ همچنان پا برجاست
تا تو هم کلامی به آن بیفزایی.»
و این جمله در ذهن من تکرار میشود:
«و نمایش بزرگ همچنان پا برجاست
تا تو هم کلامی به آن بیفزایی.»
و من مشتاقم تا ببینم که قرار است چه کلامی به آن اضافه کنم.
شما میخواهید چه کلامی به آن اضافه کنید؟
محبوبه نیری (یاس)
#فیلم
#انجمن_شاعران_مرده