افتاده است...
اتفاقات عجیبی کربلا افتاده است
جسم هفتاد و دو تن بی ادعا افتاده است
مثل یوسف در میان گرگ های خانه اش
حنجر اصغر به چنگ شعبه ها افتاده است
هی سپهسالار خود را سمت آنجا می کشد
تکه های جسم اکبر هرکجا افتاده است
از همان وقتی که قاسم اذن میدان خواسته
عمه اش زینب به یاد مجتبی افتاده است
یادگار مجتبی قاسم به میدان آمده
هر چه باشد دیگر او هم مرد جا افتاده است
افتخار بچه های فاطمه عباس بود
خیمه بی عباس دیگر از صفا افتاده است
هرکه چشمش میخورد بر چشم عباس علی
تا بیاید بر خودش از دست و پا افتاده است
علقمه مهمان نوازی کرد اما در عوض
آبروی آب رفته مشک تا افتاده است
خواهری دنبال ردی از برادر میرود
دختری یک گوشه اما
#بیصدا افتاده است
#میثم_جعفری #برگرفته_از_کتاب_بغض_چاه
