#همینجوری
شاید جالب و عجیب باشه؛
من در ۱۴ سالگی قرار بود یک پژوهشگر بیوتکنولوژی بشم یا شاید میکروب شناس( حتی یادمه کتاب جاوتز رو از دختر خاله گرامم امانت گرفته بودم که بخونم:) یا یک مهندس برق و الکترونیک بشم که در پژوهشکده یا کارگاهش درحال پیش برد پروژه هاش هست!
اما منِ ۲۴ ساله الان داره پزشکی میخونه و هنوزم تصورش از آینده اینه که صبح به صبح کوله پشتیاش رو برداره و بره سمت آزمایشگاهش و اونجا تا شب با کتابا و موجودات آزمایشگاهیش سروکله بزنه!
آره خلاصه باید برای اون روز تلاش کنم، خیییلیی زیاااد!
نمیدونم شاید منِ ۳۴ ساله یک پاتولوژیست خوشحال باشه که عاشق نوروایمونولوژیه ..
شاید هم یک نوروسرجر یا نورولوژیست باشه که با وجود اینکه با هر باار دیدن علایم نورولوژیکی شگفت زده میشه و عاشق کارشه، اما دلش لَک زده برای سلولی مولکولی خوندن درساش..!
شاید هم داره phd ایمونولوژی یا نوروساینس یا... میگیره!
و واقعیت اینه که اگه کمال گرایی افراطیم رو درمان نکنم، هیچکدوم از این حدسیات ممکنه رخ نده و سخت ترین مسیر ممکن انتخاب بشه! (((:
پ.ن: شما چطور؟!