۲۲ بهمن چگونه آوار شد ؟؟؟
ضحاک خفته و بندی چگونه بیدار شد ؟؟؟
قادسی با شق القمر !!!
چگونه تکرار شد ؟؟؟
کدامین بخش ما کاستی داشتیم. که سواران و پنهان شده گان اسب تروا در شبانگاهی سرد و مسخ شده ، پیمان کننده گان با ابلیس فریب و آسیابان تباران نامرد دروازه شهر را بروی دشمن گشودند !!!
از شکوه ابان تا درفش کاویان و هرآنچه بود را ربودند؟؟؟
بسیارانی اهل همین آبادی
بودند .از فوکل کرواتی تا مینی ژوبی ..استاد و کارگردان و آوازه خوان .میرزا بنویسان ...
آهای آدم...سگ دلاتون خورده ..یک نفر می آد که من منتظر دیدن اش ام ..
بر بامت سپیده دمید ..آقا خوبه ..تفنگ ات را بردار
سفر سنگ ..و .و ..جاعلان و رمالان نفوذ کرده در تاریخ و فرهنگ ..از کانون فکری تا صدا و سیما ....هرآنچه بود وارونه از تاریخ و فرهنگ ..هنوز هم هستند دکتر پرفسور های که حافظ را برای فال و رمالی می گشایند ..کمتر برایت از دگرگونی حافظ و عطار و مولوی و بازگشت به خویشتن گفتند !!!
ماهی از سر گنده گردد نی زدم
فتنه از عمامه خیزد نی زخم..
خلق را تقلید شان بر باد...
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیز می کنند
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک...
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد..
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت..ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم...
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان زیرد که ...
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم ) برانداز برانداز برانداز یم.
کجای تاریخ و شاهراه را اشتباه رفتیم ؟؟؟
کاستی کجا بود که شکوه ابان را ربود ؟؟؟
امروز اگر از گذشته درس نگیریم ..جز بیهوده گی و تکرار هربار آوار نخواهد بود
آنچه امروز خورشید امید را بارور کرد ؟ و ققنوس را آماده گشودن بال و پر
هرگز میسر نمی شد مگر
با مشعل افروزی شما فرزندان ایران بانو
شما که شبانه روز بر قصر پستوی هزار توی ضحاک
نور تاباندید !!! سرود کاویانی و آرش و آتش خواندید ..؟؟؟
شما راهبران و رهبران که حماسه خون خواهی ابان را سرودید ..
بگذارید سهامداران فرقه تبه کار از آشپز تا پزشک
هرآنچه می خواهند در صور دجال ناجور بدمند
ما اما همچنان مرزبندی داریم و با تمام سهامداران اهریمن پلشت و بد کنشت در پیکاریم
پیکار با هر ابزار
فریادی بر آمده از پاسارگاد تا بیستون فرهاد
فریادی برآمده از دماوند کوه ضحاک بند
کوه آرش و آتش. تا رقص سیاوش .
که یزدان پاک از میان گروه
بر انگیخت مارا ز البرز کوه ..آری آری ما مرزبندی داریم رخش اندیشه سواریم .تازان تا در نوردیدن هفتخوان
چونان سیمرغان در شاهراه ابان
بدان بی بها نا سزاوار پوست
پدید آمد آوای دشمن ز دوست...
امید می کاریم و خورشید می باریم ..چرا که
طلسمی که ضحاک سازیده بود
سرش بآسمان سر فرازیده بود
فریدون ز بالا فرود آورید
که آن جز به نام جهاندار دید...
فریدون ز کاری که کرد ایزدی
نخستین جهان را بشست از بدی ..
نخست آنکه کین پدر باز خواست
جهان ویژه بر خویشتن کرد راست...
به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی...
داد پیکار در برابر تمامی بیداد است همان فریادی که از گوهر شاد تا پاسارگاد است ..جاوید ایران بر افراشته باد درفش کاویان مازی فرزند دهگان انجمن کننده ای گمنام از(( پیک همسان ))