❤️❤️ یاالله
❤️❤️.
.
صبح که از خواب
😴 بیدار شدم دیدم که بعععله نیاز به یه خرید اساسی داریم هیچی تو یخچال نداشتیم
😟.
آماده شدم چادر سر کردم و رفتم خرید
🙂.
به اندازه خرید کردم که خدای نکرده اسراف نشه یه موقع
.
خرید هام رو بلند کردم که ماشین بگیرم برم سمت خونه اما صدای اذان بلند شد
🗣.
یه نگاه به ساعت انداختم
.
میدونستم الان اگه بخوام برم سمت خونه توی این ترافیک نماز دیر میشه از اونطرف هم باید زود میرسیدم خونه تا بتونم خونه رو جمع کنم و غذا بپزم
😞.
دلم نیومد نماز اول وقت رو از دست بدم رفتم مسجد و نمازم رو به جماعت خوندم
😍😋.
وقتی رسیدم خونه فقط نیم ساعت مونده بود تا سید علی از سرکار برگرده
😫.
با تمام خستگی که داشتم دست به کار شدم غذای مورد علاقه سید رو زود آماده کردم و رفتم سراغ جمع و جور کردن خونه اما نمیدونم چی شد که برای چند لحظه رو زمین خوابم برد
😝.
وقتی چشامو باز کردم دیدم سیدعلی وایستاده بالای سرمو داره نگام میکنه
😍.
گفتم چیه سید چیزی شده؟
.
گفت زهرا خانومم من خیلی شرمنده اتم که تو این همه کار میکنی توی خونه
☹️.
گفتم وااا سید علی کدوم همه کار ؟! کار شما که سختتره آقامون
😋 باید بیرون از خونه این همه کار کنی
😌.
نذاشتم حرف دیگه ای بزنه گفتم خب تا تو لباساتو عوض کنی منم غذا رو کشیدم
😊.
گفت نههه شما دیگه باید بشینی حسابی خسته شدی آقاتون برات سفره رو پهن میکنه بانوی من
😍😘.
گفتم آقا سید شما که خسته بزار من میکشم بعدشم مرررد که نباید تو خونه کار کنه خخخ
😅.
گفت نخیر کی گفته مرد باید نوکر خانومشو ان شاالله نی نی های آینده اش باشه
😍😋.
.بعدشم بلند خندید
.
رفت سمت آشپزخونه تا ناهار رو بکشه
.
منم داشتم توی دلم خدا رو به خاطر داشتن فرشته ای زمینی مثه سید علی شکر میکردم
😍❤️.
خوشحال بودم که همســـ«ف»ــــری به این خوبی دارم
💑.
.
.
.
📝نویسنده:کسی که هیچکسی نیست
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖#همسر#همسفر#پایان_هردو_باهم_شهادت #کپی_با_ذکر_منبع_لطفا 😊@mazhabiha_asheqtarand ❣