مَذْهَبٖےـہٰاٰ عٰاشِـ😍ـقْٺَـرَنْد

#قسمت_سی_و_سوم_اینک_شوکران۱
Канал
Логотип телеграм канала مَذْهَبٖےـہٰاٰ عٰاشِـ😍ـقْٺَـرَنْد
@mazhabiha_asheqtarandПродвигать
2,86 тыс.
подписчиков
8,58 тыс.
фото
743
видео
1,53 тыс.
ссылок
باحیا بودم ولی بادیدنش فهمیده ام🙈 آب گاهی مومنین راهم شناگر میکند🙄 ارتباط با ما @Breeaath کانال دوم @ashqiyat اینستاگرام http://Instagram.com/Mazhabiha.asheqtarand سروش sapp.ir/mazhabiha.asheqtarand ایتا https://eitaa.com/mazhabiha_asheqtarand



#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹

رمانہ عاشقانہ شبانہ

📝 #قسمت_سی_و_سوم_اینک_شوکران۱


《منوچهر چشمهاش رو روی هم گذاشت😞 و فرشته موهای سرش رو با تیغ زد. صبح که برده بودش حمام،🛀 موهاش تکه تکه می ریخت. موهای زیری که مانده بود توی سرش فرو می رفت و اذیتش می کرد. گفت:با تیغ بزندشان. حتی ریشهایش را که تنک 
شده بود.
یک زیر حرف میزد. گاهی وقت ها حرف زدن سخت است اما سکوت سنگین تر😤 و تلخ تر. آینه را برداشت و جلو ی منوچهر ایستاد...
( خیلی خوش تیپ شده ای😌. عین یول براینر. خودت را ببین.)
منوچهر همانطور که چشمهایش را بسته بود، به 
صورت و چانه اش دست کشید و روی تخت دراز کشید.》



منوچهر رو با خودم مقایسه می کردم. روزایی که به شوخی😜 دستم رو می بردم لای موهاش و از سر بدجنسی میکشیدمشون.😱 و حالا که دیگه مژه هاش هم ریخته بود به چشم من فرق نداشت.
منوچهر بود، کنارمون بود، نفس می کشید..
همه ی زندگیم شده بود منوچهر💖 و مراقبت از ازش انقدر که یادم رفته بود اسم علی و هدی رو مدرسه 🏣 بنویسم...
علی کلاس اول راهنمایی می رفت و هدی اول دبستان...
جام کنار تختش بود شبا همون جا می خوابیدم، پای تخت....🛏
یه شب از ( یا حسین ) گفتنش بیدار شدم...
خواب دیده بود....
خیس عرق شده بود.😓 خواب دیده بود چل چراغ محل رو بلند کرده.

"چل چراغ سنگین بود. استخونونام می شکست. صدای شکستنشون رو می شنیدم. همه ی دندونام ریخت توی دهنم..."😦

آشفته بود.😵 خوابش رو برای یکی از دوستاش که اومده بود ملاقاتش تعریف کرد.
برگشت گفت: "تعبیرش اینه که شما از 
راهتون برگشتید. پشت کردید به اعتقاداتتون"☹️

اون روزا خیلیا به ما ایراد می گرفتن. حتی تهمت می زدن.😒 چون ریشای منوچهر به خاطر شیمی درمانی ریخته بود😷 و من برای این که بتونم زیر بغلش رو بگیرم و راه بره، چادر رو میذاشتم کنار.😣
نمی تونستم ببینم این طوری زجر بکشه.
تلفن☎️ زدم به کسی که تعبیر خواب می دونست.
خواب رو که شنید دگرگون شد. به شهادت🌹 تعبیرش کرد، شهادتی که سختی های زيادی داره.....😱

حالا ما خوشحال😃 بودیم منوچهر خوب شده. سر حال بود. 😊بعدظهرا می رفت بیرون قدم میزد.🚶 روزای اول پشت سرش راه می افتادم. دورادور مراقب بودم زمین نخوره. میدونستم حساسه.
می گفت: "از توجهت لذت😍 می برم تا وقتی که ببینم
توی نگاهت☺️ ترحم نیست."


💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐


@Mazhabiha_asheqtarand