مَذْهَبٖےـہٰاٰ عٰاشِـ😍ـقْٺَـرَنْد

#شیطون
Channel
Logo of the Telegram channel مَذْهَبٖےـہٰاٰ عٰاشِـ😍ـقْٺَـرَنْد
@mazhabiha_asheqtarandPromote
2.86K
subscribers
8.58K
photos
743
videos
1.53K
links
باحیا بودم ولی بادیدنش فهمیده ام🙈 آب گاهی مومنین راهم شناگر میکند🙄 ارتباط با ما @Breeaath کانال دوم @ashqiyat اینستاگرام http://Instagram.com/Mazhabiha.asheqtarand سروش sapp.ir/mazhabiha.asheqtarand ایتا https://eitaa.com/mazhabiha_asheqtarand
#شیطونے_همسرانہ😉

🔸آقا سید؟؟👧
🔹جانم بانو؟!
🔸امروز هوا خیلییی خوبه...بریم یه وری؟؟ 😊😊
🔹باشه خانومی...کجا بریم حالا؟!😯
.
🔸بریم یه جای خلوت...لب رودخونه ای جایی
🔹چشمممم...شما فقط حاضر شو...مگه ما میتونیم بگیم نه 😀
.
.
با هم دیگه میرن تا نزدیک یه رودخونه میرسن...
.
خانوم سریع تر پیاده میشه و راه میره...
اقا سید با حالت نگرانی میگه 😨
.
🔹خانومی یواش تر 😯
🔹#چادر اِت گیر نکنه به سنگ 😦
🔹نیوفتی #خانومم ...😕
.
🔸اقا سید مارو دست کم گرفتیا 😌😌
🔹نه ولی آخه من همین یه خانمی رو دارما
🔸نگران نباش #آقایی 😜
.
🔸خب همینجا کنار #رودخانه خوبه 😊کسی هم نیست...
🔸اقا سید توپ والیبال رو بیار 😆
🔹باشههه...
.
یکم بازی میکنن تا خسته بشن 😊
.
🔹#خانومی والیبالتم خوبه ها...نگفته بودی😃
🔸پس چییی 😌😌 میگم من هدیه خدا هستم حالا شما باور نکن 🙈
🔹بر منکرش لعنت خانومم 😀
.
🔸آقا سید؟!؟
🔹جانم خانمی؟!
🔸تو رودخونه یه ببعیه 😯
🔹ببعی؟! تورودخونه😐😨
🔸آره...بیااا
🔹کو کجاست؟!
🔸اینا...
و در یک حرکت انتحاری #آقا_سید رو تو رودخونه میندازه 😂😂
🔸تازه ببعیش سید هم هست 😆😀
.
🔹اگه دستم بهتون نرسه😕😕
🔸برسه چیکار میکنین 😡
🔹هیچی...تشکر میکنم بابت لطفتون 😕😕آخه خیس خالی شدم خانمی...
🔸نگران نباش آقایی...همه چی #برنامه_ریزی شده بود 😀😀یه دست لباس اضافی تو ماشین هست براتون 😊
🔹حالا من ببعی هستم دیگه 😕😕
🔸موهاتون فرفریه دیگه 😌😝
.
🔹امان از دست شما 😐😟
🔸تقصیر خودتونه...میخواستی خانم #شیطون نگیری 😜😜

@Mazhabiha_asheqtarand
Forwarded from عکس نگار
🌹@Mazhabiha_asheqtarand
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت10
#هوالعشــــــق
🌹
صدای بوق ازاددرگوشم میپیچد
شماره راعوض میڪنم
#خاموش!
ڪلافه دوباره شماره گیری میڪنم
بازم #خاموش
فاطمه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد:
_ چی شده؟جواب نمیدن؟
_ نه!نمیدونم ڪجا رفتن ...تلفن خونه جواب نمیدن...گوشےهاشونم خاموشه،ڪلیدم ندارم برم خونه😖
چندلحظه مڪث میڪند:
_ خب بیافعلا خونه ما
ڪمےتعارف ڪردم و " نه " آوردم...
دودل بودم...اما آخرسردربرابراصرارهای فاطمه تسلیم شدم
💞
واردحیاط ڪه شدم،ساڪم راگوشه ای گذاشتم و یڪ نفس عمیق ڪشیدم
مشخص بودڪه زهراخانوم تازه گلهاراآب داده.🌹
فاطمه داد میزند:ماااماااان...ما اومدیمم...
وتویڪ تعارف میزنےڪه:
اول شما بفرمائید...
اما بـےمعطلےسرت راپائین مےاندازی ومیروی داخل.
چنددقیقه بعد علےاصغرپسرڪوچڪ خانواده وپشت سرش زهرا خانوم بیرون می آیند...
علےجیغ میزندومی دود سمت فاطمه ..خنده ام میگیرد چقدر #شیطون!
زهراخانوم بدون اینڪه بادیدن من جابخورد لبخندگرمی میزند واول بجای دخترش بمن سلام میڪند!
این نشان میدهد ڪه چقدرخون گرم و مهمان نوازند..
_ سلام مامان خانوم!...مهمون آوردم...
" و پشت بندش ماجرای مرا تعریف میڪند"
- خلاصه اینڪه مامان باباشو گم کرده اومده خونه ما!
علےاصغربالحن شیرین و ڪودڪانه میگوید:اچی؟خاله گم چده؟واقیهنی؟👶
زهراخانوم میخنددوبعد نگاهش راسمت من میگرداند
_ نمیخوای بیای داخل دخترخوب؟
_ ببخشیدمزاحم شدم.خیلےزشت شد.
_ زشت این بود ڪه توخیابون میموندی!حالا تعارفو بزار پشت درو بیا تو...ناهارحاضره.
لبخند میزند ،پشت بمن میکند ومیرود داخل.
💞
خانه ای بزرگ،قدیمےودوطبقه ڪه طبقه بالایش متعلق به بچه هابود.
یڪ اتاق برای سجادو تو،دیگری هم برای فاطمه و علےاصغر.
زینب هم یڪ سالےمیشودازدواج ڪرده وسرزندگےاش رفته.
ازراهرو عبورمیڪنم وپائین پله ها میشینم،ازخستگےشروع میڪنم پاهایم رامیمالم.
ڪه صدایت ازپشت سروپله های بالابه گوش میخورد:
_ ببخشید!.میشه رد شم؟
دستپاچه ازروی پله بلند میشوم.
یڪےاز دستانت رابسته ای،همانےڪه موقع افتادن ازروی تپه ضرب دیده بود😓
علےاصغرازپذیرایـےبه راهرومےدود و اویزون پایت میشود.
_ داداچ علے.چلا نیمیای کولم کنے؟؟
بےاراده لبخند میزنم،به چهره ات نگاه میڪنم،سرخ میشوی و ڪوتاه جواب میدهے:
_ الان خسته ام...جوجه من!
ڪلمه جوجه را طوری گفتےڪه من نشنوم...اما شنیدم!!!
💞
یڪ لحظه از ذهنم میگذرد:
"چقدرخوب شد ڪه پدر و مادرم نبودن ومن الان اینجام".😆
💞
#ادامه_دارد
.
نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمی👉
🌹
👈برداشتن آیدی پیج از روی عڪس و
👈🚫ڪپـےمتن بدون ذڪرمنبع غیراخلاقیه😊🚫
🌹
Inista_eshghgram_com
🌹

@Mazhabiha_asheqtarand 🌹


☺️