❤️❤️مذهبی ها عاشق تراند
❤️❤️.
.
تو خونه نشسته بودم بدجوری حوصلم سر رفته بود سید علی هم که سر کار بود دیگه بدتر بی حوصله بودم
.
یهویی دیدم سید کلید انداخت اومد داخل
😊 .
یه جییییغ بلند از سر شادی کشیدم
🙈.
بنده خدا همچین سرجاش میخکوب شد که کاملا معلوم بود ترسیده
😂😂.
گفت چیه دخترجون چته چرا جیغ میکشی
😣.
گفتم سیدعلی حوصلم سر رفته بود خوشحال شدم اومدی
😊.
–اگه میدونستم اینقد خوشحال میشی زودتر میومدم
😃.
+سیدعلی بریم پارک
😬.
–بذار من برسم خانوووم نفسی بکشم
.
+خوب بریم دیگه سید سید سید خواهش
😢.
–باشه بابا تو که میدونی من طاقت ندارم ناراحتیتو ببینم بانوی من
😇بدو برو حاضر شو
.
+چچچچچچچچشم زودی حاضر میشم
😍.
رفتم زود حاضر شدم و اومدم
باهام رفتیم پارک
.
بهش گفتم سید میشه برام پاستیل بخری با بستنی شکلاتی لللطفا
😅.
–بچه شدی زهرا خانومی
😂.
+خواهش دیگه دلم میخواد
.
رفت و با دو تا بستنی شکلاتی و یه پاستیل سطلی برگشت
😍.
+ممممنونم سیدعلی اگه بدونی چققد دوست دارم ههه
😅.
–بله تا پاستیل رو دیدی منو دوست داری عجباا
😂.
اونروز کلی بهمون خوش گذشت
.
با اینکه سید علی کلی خسته بود
😔 ولی نخواست من ناراحت بشم
😊خدایا شکرت بابت چنین همســـ«ف»ری
😍.
.
.
.
📝نویسنده:کسی که هیچکس نیست
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖پاستیل_اصن_یه_وضعی_شده
😂#همسفر #همسر#پایان_هردو_باهم_شهادت #کپی_با_ذکر_منبع_لطفا 😊@Mazhabiha_asheqtarand ❣