▪«یلدا»
شعری از سیّدالشعرا امیری فیروزکوهی
دوشینه آمد از درم آن ماه
پوشیده به خزّ ادکنش بالا
رویش به سپیدیِ مه گردون
مویش به درازیِ شب یلدا
تا دست به سوی زلف او بردم
آشفته چو موی خویشتن گفتا
آهسته که تار شب فرو ریزد
از پودش بر نیامده فردا
یلداست هم امشب ای ز شب غافل
یعنی شب قدر عاشقان امّا
زلف من و امشب این دو یلدایند
یکجا بندید کس دو یلدا را
زمستان ۵۲
#امیری_فیروزکوهی
▪@mazahermosaffa