▪ششم آذر؛
سالروز وفات علیاکبر سعیدی سیرجانی
دانشگاه کلمبیا هر سال مجلس یادبودی برای کسانی که سال پیشین درگذشتهاند و در دانشگاه تدریس میکردهاند یا در سمینارهای رسمی آن شرکت داشتهاند برگزار میکند و رئیس دانشگاه پس از سخنرانیها و قطعات موسیقی و سرودهایی مناسب حال، نام درگذشتگان را اعلام میکند. امسال به نام سعیدی که رسید، باز احوال او و چهرهٔ مطبوع او با موهای جوگندمی پرپشت و لهجهٔ گرم سیرجانی و کلام شیرینش، و هم زیانی که با درگذشت او بر جهان دانش و ادب و آدمیت ایران و بر همهٔ ما رفته است در نظرم جان گرفت و غم این حادثه دلم را به هم فشرد اما از سویی با خود گفتم که سعیدی هر چند در زندان مرد و به دشواری، بیخبر از زن و فرزند، درگذشت اما به سرافرازی جان داد و نمونهای از آزادگی و ایستادگی و سرمشقی از شرافت قدر آدمی بر جای گذاشت. مرگ نصیب همه است و چون فرامیرسد بیشتر ما را در بند هواهای کوچک و در غم تمدید عمر مییابد. وی را چون کوهی استوار در پاسداری نیکنامی و جوانمردی یافت. از میان ما آیا برای چند تن میسر است که مرگشان به آیندگان درس گردنفرازی و پایداری و وفای به عهد بیاموزد؟ برای چند تن میسر است که مرگشان چون گوهری تابناک بر تارک حوادث زندگانی آنها بدرخشد؟ آری، سعیدی مرد، اما سقراطوار، نیکنام و سرافراز مرد. هر چند بخت بر سعیدی سخت گرفت اما به وی فرصت داد تا به ماندگان و آیندگان بگوید و صلا در دهد که شعلهٔ مردمی و شرف در دیار ما نمرده است و نهال راستی و دلیری نخشکیده، و بودهاند کسانی که بر سر مقصود چون حلّاج جان سپردهاند. اندوه امروز ما در فقدان حسرتبار او به شادی نیکنامی و سرافرازی دیرپایش آمیخته است. یادش گرامی باد.
احسان یارشاطر
از مقالهٔ «مردی که به مرگ جاودان شد»، مجلهٔ ایرانشناسی، بهار ۱۳۷۴، شمارهٔ ۲۵.
▪دکتر مظاهر مصفّا
▪@mazahermosaffa