View in Telegram
زن در مغازه‌ی کفش‌فروشی ایستاده بود و کودکی خاک‌آلود هم گرد و برش تاب می‌خورد. چادر گلدار کهنه و چروکیده‌اش را تا روی پیشانی کشیده بود و لنگه‌کفش سفید رنگی را که حاشیه های مرواری داشت، مردد در دست نگه داشته بود و داشت با صاحب مغازه جنجال می‌کرد (چانه می‌زد). زن می‌گفت پول کفش را وقتی شوهرش از ایران پول بفرستد، می‌دهد. دخترش امشب عروسی دعوت است و کفش محفلی ندارد؛ اما صاحب مغازه در لا به لای نشان دادن کفش‌ها و گفتن قیمت به مشتری‌های دیگر زیر بار نمی‌رفت. می‌گفت کفش ایرانی است و بی‌حد خوبش است. زن کمی کفش را ورنداز کرد بعد گفت قبلا هم کفشی برای پسرش برده بوده که زود سوراخ شده: ـ کور شوم .* بچه‌ام (پسرم) تمام زمستان قد (بین) گل و لای با همان کفش سوراخ رفت مکتب (مدرسه). هیچ خوبش نبود. فروشنده جواب داد: «ها! یگان کفش‌های ایرانی بد بور می‌شود (بد از آب درمی‌آید) ولی کفش‌های ما بیشترش خوبش است. ای کفش محفلی هم بی‌حد خوب است. خاطرت جمع.» و بعد رو کرد به مشتری دیگری که قیمت یک نیم بوت سفیدرنگ را از او پرسیده بود. زن همچنان کفش به دست گوشه‌ی مغازه مانده بود و گاه به کفش خیره می‌شد، گاه به صاحب مغازه و گاه به مشتری‌های دیگر و کودک خاک‌آلود گوشه‌ی چادر مادرش را گرفته بود و گرد او می‌چرخید و نق می‌زد که برایش ساجیق (آدامس) بخرد. *معادل «الهی بمیرم ...»
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily