جانا به نگاهی
ز جهان بی خبرم كن،
ديوانه ترم كن
سر گشته و شيدا
چو نسيم سحرم كن،
ديوانه ترم كن
وای ز چشمه ديدارت،
وای ز آتش رخسارت
وای ز چشم افسونكارت
چه سان مدهوشم من
جز حرف محبت
چه شنيدی دگر از من
كه ببستی نظر از من
ترسم كه شوی روز و شبی
با خبر از من
كه نيابی اثر از من
در آتشم از سوز دل و داغ جدايی
به كجايی
بازا كه غم از دل برود
چون تو بيايی چو بيايی
شمعی گريانم من،
اشكی لرزانم من،
آهی سوزانم من
چه ديدی كه از من رميدی
بر من نظری كن
يا بر سر خاكم
گاهی گذری كن
#رهی_معیری
#همایون_شجریان
#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول
@masnavijan