آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمانهای پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانههای تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر
آن بامهای بادبادکهای بازیگوش
آن کوچههای گیج از عطر اقاقیها...
آن روزها رفتند
آن روزها یی کز شکاف پلکهای من
آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز میجوشید
چشمم به روی هر چه میلغزید
آن را چو شیر تازه مینوشید
گویی میان مردمکهایم
خرگوش ناآرام شادی بود
هر صبحدم با آفتاب پیر
به دشتهای ناشناس جستجو میرفت
شبها به جنگلهای تاریکی فرومیرفت
آن روزها رفتند
آن روزهای برفی خاموش
کز پشت شیشه در اتاق گرم
هر دم به بیرون خیره میگشتم
پاکیزه برف من چو کرکی نرم
آرام میبارید ...
#فروغ_فرخزاد
خوانش:
#دکتر_آذرحزین
#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول
@masnavijan