دیگر نه دلی مانده، نه جانی می خواهم تمامِ آرزوهایم را به دست باد بسپارم ... باید تو را هم به دست بادِ فراموشی بدهم. عزیزِ دورم! برو و آرزویِ «دیگری» شو ..🥀😢
خوب میکنی حالم را... خوب مثلِ نشستن زیرِ کرسیِ مادربزرگ ، بوییدنِ بهارنارنج و راه رفتن روی برف ؛ وابسته ات شده ام... مثلِ وابستگیِ چای به قند ، ستاره به آسمان و ریشه به خاک ؛ بی اختیار دوستت دارم... مثلِ مُسری بودنِ خمیازه ، هوسِ بستنی در تابستان و چُرت زدن با صدای لالایی ؛ دلتنگت شده ام... مثلِ دلتنگیِ روز به شب ، قله به کوهپایه و بهار به زمستان ؛ در قلبم میمانی... مثل ماندگاریِ روشناییِ خورشید ، سیاهیِ شب و آرامشِ آغوش ؛ تو را به طراوتِ برگ های سبزِ بهاری ، به ملایمتِ وزش باد هایش ، دوست دارم...!