•• تـو را بایـد خوانـد ؛ با لـذت... مثل یڪ ڪتـاب شـعــر قـدیمی از ڪتابخـانہے پدربزرڪَ ؛ تـو را بایـد دیـد مثـل بربـادرفتہ مثـل ڪازابلانڪا!!
تـو را بایـد ڪَوش داد مثل چـاووشی مثـل ... تـو را بایـد لمـس ڪرد مثـل بهـار مثـل بـاران تـو را بایـد در آغـوش ڪشید مثـل عطـر بهـارنارنـج ؛ تـو را بایـد حـس ڪرد مثـل تـو!!
•• دور نبـاش در این دنیـاےِ ڪوچڪ ! در این آغـوشِ دنـج ، نزدیڪتر باش ، از روح بہ جـان نزدیڪتر باش ، از جان بہ تـن نزدیڪتر باش ، از تـن بہ مـن #تـو... خـودِ مـن باش ...
قلبم را بپذیر آنقدر دوستت دارم را تڪرار خواهم ڪرد ڪه نفسهایم عطرت، شعرهایم نقشت، حرفهایم طرح اندامت، و چشمهایم آینہاے باشد، ڪه خویش را در آن بنڪَرے و بڪَویی من نیز دوستت دارم...
با مـن سـاده سخـن بڪَو... و شـعــرهایی سـادهتر بخـوان، مـن تنهـا ڪلامی ڪہ میدانـم، و تنهـا شـعــرے ڪہ میپسنـدم این اسـت... ڪہ بڪَویی دوستـم دارے، با مـن از "دوسـتداشتـنت" بڪَو!