#جمعه در ڪنار #تو سبزترین غزلی است ڪه فقط #عشق می تراود وشبنمِ #چشمهای تو لبریز از احساس میڪند مرا جمعه،#دلم یڪ تو میخواهد تا ابر عاشقانه هایت را ببارانم وعاشقی را #زندگی ڪنم
🕸🍂 ای #عشـق !!،،، ایـن بـار اگــر ،،، پایت به #جمعه هایم باز شــود ... تورا به آغوش خواهـم ڪشید و با تمـام حواس پنجگـانه ام ... از تـو مراقـبت خواهـم ڪرد ...
#جمعه را وسوسه ای ست که مرا میخواند به خیابان خیال سر آن کوچه عشق زیر آن سرو فرود آمده تا خلوت جوی کنج دیوار ترک خورده پیر من و او هر دو به سرپنجه ی احساس اسیر چشم من بر لب او و بر او شرم بیانی مشهود صورتش سرخ چونان سرخی ی سیب عابرانی به گمانی مبهوت و در این بهت سکوت ناگهان پژواکی واژه ای از لبش آرام شکفت و چه بی واسطه گفت دوستت دارم و دیگر نتوانم که نهفت