براے از توو... گفتن بــــهـانہ ے زیادے ندارم اما همان قدر بگویم از خودم... ڪہ هر جاے ناڪجاے دلم را نگاہ ڪنے باز هم... توو.. دیدنے ترین بهانہ ے تقویم قدیمیِ دلم هستی..
دستم بہ بودنت نمیرسد... اما بڪَـذار سر بسته از دلم برایت بڪَـویم...... طورے دوستت میدارم، ڪـہ هر شبانهروز، بے آنڪـہ ببینمت بے آنڪہ ببوسمت بے آنڪـہ لمست ڪـنم بودنیترین ، بودنیِ شخصِ جهانم شدها ے....!
دستم بہ بودنت نمیرسد... اما بڪَـذار سر بسته از دلم برایت بڪَـویم...... طورے دوستت میدارم، ڪـہ هر شبانهروز، بے آنڪـہ ببینمت بے آنڪہ ببوسمت بے آنڪـہ لمست ڪـنم بودنیترین ، بودنیِ شخصِ جهانم شدها ے....!
براے از توو... گفتن بــــهـانہ ے زیادے ندارم اما همان قدر بگویم از خودم... ڪہ هر جاے ناڪجاے دلم را نگاہ ڪنے باز هم... توو.. دیدنے ترین بهانہ ے تقویم قدیمیِ دلم هستی..
عشـــــق شایـد همین باشد؛ همینڪہ هر شبانہروز روے تختــــ تنهــاییات بالشت را بہ هر طرف چرخاندے خیالش را عاشقانہ در آغوش بڪَیرے و در لحظہ لحظہے دلواپسیهاے دلتـــ طرح لبخندش را دلبرانہ تصـور ڪنی و برایش بیانتهـا بمیرے...🤍
در حوالیِ آغوشِ تو که نه ، اما زندگی در میان قلبِ تو همیشه زیباست ،،
آنقدر زیباست ، که وقتی خودم را حتئ در خیال و رویا در میان قلب تو تصور می کنم ، نفسهایم تازه می شود بغضهایم فراموش می شود دلتنگی هایم رفع می شود زندگی ام تازه بوی زندگی می گیرد ، لحظه هایم غرق خوشبختی می شود ، و این همان آرزوی قشنگی ست که در میان هزاران آرزوی رنگا بُرنگ تو را مانند خدا در میان قلبم تا ابـد بی حد و مرز می خواهم ،،،