دوباره یکی از فامیلهای نزدیکم رو از دست دادم و حقیقتا نمیدونم چی بگم. تقریبا ۵ دقیقهست دارم فکر میکنم در ادامهش چی بنویسم ولی نمیدونم. آره. چند تا تصویر داره میآد جلوی چشمم: -صحبتهای کوتاهمون موقع خداحافظی ازش تو مراسم ختم یکی دیگه از فامیلهامون. =) -روبوسی کردن باهاش و خوشحال شدن از دیدنش. -اینکه صد بار دعوتمون کرد خونهشون ولی آخر سر هم نرفتیم. -و دخترش... استوریهای دخترش که توشون همیشه یه آهنگ رو داره میخونه و الان دیگه.... واقعا زندگی خیلی مسخرهست و چقدر آدمها راحت میتونن دیگه نباشن.
قسمت زندگی داریوش رو از پادکست رخ با بابام گوش دادیم. و دوست داشتم. :) و اون بخش آخر که وصیتنامهش رو میخونه هم جدا منقلب شدم. به طرز عجیبی با تک تک کاراکترایی که داستانشون گفته میشه احساس نزدیکی میکنم و بعد میشینم براشون عزاداری میکنم آخر اپیزود! =)😂 آره خلاصه. در حال حاضر هم شروع کردم داستان کوروش که سه قسمتی بود رو دارم گوش میکنم! به طرز عجیبی دوست دارم اول اونایی که یه چیزایی راجع بهشون میدونم رو گوش کنم، تا اونایی که اصلا هیچ ایدهای ندارم....
تمام. 🙏 ۹۲۸۲۷۳۸۲۹۲۹۲ بار سکته کردم ولی تموم شد بالاخره. 🫠 خواهر گرام رسما ترکوند صحنه رو. 🥹💘 منم همهی صفحات رو به زیبایی هرچه تمامتر ورق زدم و همهچیز بخیر گذشت. 🥲🤌 باورم نمیشه که تموم شد و امشب میتونم با آرامش بخوابم. 🫠
یه کار دیگه که امشب کردیم این بود که تو نور کمتر تمرین کردیم که یه جوری باشه رو پیانو هم سایه بیوفته و من هم خط بردنم سختتر بشه. 🙂 فردا هم اولین تمرینم با ارکستره و امیدوارم گند نزنم!
نمیدونم تا به حال سالن اجرا رفتین یا نه ولی امکان نداره تو قسمتهایی که سکوت میشه کسی سرفه نکنه. 😂 و برای این کلی هم جوک ساختن. 😭😂💔 خلاصه تا جایی که شد سعی کردیم تو همه شرایط سرفه کنیم. 🙂
تو شرایط مختلف هی داریم تمرین میکنیم. مثلا اون دفعات اول هی من مسخرهبازی در میآوردم که حواسش رو پرت کنم و واقعا حواسش پرت میشد و بعد دعوا میکردیم. 🙏 بعد که متوجه حساسیت کارم شدم کلا مسخرهبازی رو گذاشتم کنار و جدی شدم ولی مثلا خواهرم خندهش میگرفت! قرار هم شد سر اجرا کلا به هم نگاه نکنیم چون امکان داره دو تامون از خنده منفجر بشیم! بعد یه جاهایی خواهرم باید به ارکستر نگاه کنه و هی دو تامون داریم دعا دعا میکنیم که اونجا چشم تو چشم نشیم! حالا باید باز اینو تمرین کنیم. امشب بابام اومد پایین پیانو سمت شنوندهها نشست و قرار شد به خواهرم زل بزنه و هر چند ثانیه هم قرار شد سرفه کنه که حواسش پرت شه و جالب اینجاست که دو سه جا حواسش پرت شد. 😭😂💔 واقعا بساط داریم اینجا. 🤦🏻♀
حالا همیشه سر اجراهای خواهرم من از اون سمت اجرا رو میدیدم و لذت میبردم ولی الان که خودم اون وسطم فکر کنم قراره سکته کنم! حتی تو خونه وقتی تمرین میکنیم کف دست من عرق میکنه یه ذره دیگه ببینین اونجا چی میشه! حتی شب اولی که صرفا میخواستم از روی یوتیوب نت رو خط ببرم و نمیتونستم، قشنگ داشتم از شدت ضربان قلب بالا سکته میکردم. 🙂
بعد میدونستین حتی صفحه ورق زدن هم اصول داره؟ هنوز سر تمرینا نرفتم که با خود رهبر هم چک کنم ولی تو یوتیوب اینجوری ورق میزنن که تو وقتی دیدی سولیست رسیده خط آخر باید حالت آمادهباش باشی و حالا بسته به تمپوی قطعه باید از یه جا به بعد بلند بشی و با دست چپ گوشهی بالای برگهی سمت راست رو بگیری و وقتی تقریبا سولیست به وسط میزان آخر خط آخر رسید برگه بزنی. بعد واقعا حساسه این کار. یعنی یه لحظه برم تو هپروت رسما گم میکنم چون خودمم پیانیست نیستم و خط بردن از روی پیانو برام خیلی سخت بود کلا. البته تو همین هفته کلی تمرین کردم و اوضاع اوکی شد ولی خب کلا اولش حتی خط هم نمیتونستم ببرم! بعد به استاد خودم که گفتم اینجوریه گفت وا چرا تو رو گذاشتن برای این کار؟ معمولا یه پیانیست رو برای این کار انتحاب میکنن. ولی خب احتمالا برای اینکه خواهرم استرس نگیره و یکی باشه که بتونه باهاش تمرین کنه منو انتخاب کردن. 🤔