در سوسوی شب
باد می وزد
از روزنه ی مرداد
از لا به لای
برگهای تشنه ی اقاقی ها
و به زور نسیمی
به ایوان خانه می رسد
هوا گرم
گلها تشنه
و من بی رمق در شعر
کمی آنطرف تر
شاخه ای تکان می خورد
جیرجیرکی می خواند
و عابری عبور می کند
ودر احساسم
گویا تابستان به پاییز آمیخته می شود
بی آنکه تو آمده باشی
ودر این نسیم دزدکی شب
با من
و این ایوان چای نوشیده باشی...
#پاورقی_شب
#خط_خطی_های_یک_زن
#دلنوشته
#شعر_گفتار
#مرداد_۱۴۰۳