معرفی فیلم |درخت گلابی وحشی-«شخصیت پردازی»
«سینان»
همانیست که اغلب هستیم.
گریزان از گذشته، متنفر از آنچه امروزیم و فردا که سرشار از تردیدیم.
گذشتهاش را به حراج میگذارد تا آیندهای بسازد.
همواره پدر را شماتت میکند، جایگاه پدر در زندگیاش بازندهای ست که همچنان در قمار زندگی میبازد.
«مادر»
غرق در مشکلات، اما نمیخواهد قدمی بردارد، نمیدانی از شرایطش راضیست یا نه!؟ اما شاهد نابودیش هستی.
«پدر»
والد بهتریست نسبت به مادر، بیاعتنا به حرف مردم، با خودش در صلحست. میکوشد تا به بازنشستگی برسد تا از اسارت اجتماع بگریزد.
***
بیلگه جیلان عامدانه تو را سه ساعت پا به پای سینان در کوچههای ناهموار روستای چنان قلعه ترکیه میگرداند سرگردان و بلاتکلیف تا بدانی که چگونه باید از تردید رها شوی.
***
-«دیالوگها»
تأمل برانگیزند، پای هزاران سوال را به ذهنت میکشاندند که با هر کدام بخشی از وجودت را مییابی، در گفتگو با الهامی، سلیمان، امام ویسل، حتی خدیجه، اما گفتوگو با امام جماعت درخشانتر است از این جهت که تو را وادار به اندیشیدنی فلسفی وار میکند، در پس تمام کارهایی که انجام میدهیم چه تفکری وجود دارد؟
***
-«سینان»
سینان تنهاست، تنهاییاش در گریز از تفکر غالب جامعهست، تفکری که تو را محکوم به پذیرش آنچه هست میکند، بدون حق سوال.
سینان حیرتزده است در یافتن هویت، اما جوابها قانع کننده نیست، مذهب، سیاست، عشق، هنر.
سینان تنهاست زیرا از خود میگریزد.
آینده را چیزی جز دنبال کردن ردپای پدر نمیبیند.
در بسیاری از بخشها خود را با سینان یکی میبینم؛
میخواهی به دیگری کمک کنی اما او از شرایطش راضیست.
از گذشتهات میگریزی، وقتی آیندهات در تردیدست به کجا و چگونه؟!
میجنگی وقتی همجنس افکار جامعه نیستی.
زندگی میکنی در شرایطی که تو را نمیفهمند.
به کسی اعتماد میکنی که با خودش در جنگ است.
وقتی امید تو را به بنبست میکشاند.
***
-«پایان فیلم»
سینان کتابِ چاپ شدهاش را با عشق به مادر تقدیم میکند، مادر از سر شوق اشکهایی نثار این حجم از کلمات میکند.
سینان پدر را لایق داشتن کتابش نمیداند. برمیگردد، دو سال گذشتهست.
مادر حتی صفحهای از کتاب را تورق نکرده، اما پدر که به طبیعت پناه برده میگوید؛ کتاب (علیرغم تمام انتقادهای تندی که نسبت به ادریس دارد) بهترین رفیقش بوده زیرا زندگی واقعی را به تصویر کشیده است.