View in Telegram
من که ملول بودمی
این زن زخم من است. چهل سال آزگار تنها تسلای من در گرو این ماند که او به من فکر میکند، که در خاطرش خطور میکنم، که در رویاهایش مرا ببیند، که به خیالاتش راه پیدا کنم، دیوانهام من. او را در چشم زنهای دیگر جستوجو کردم. نیافتم. از رمان کشتن کتابفروش
Share
Telegram Center
Channel
Join