مخزن نکات نگارشی ؛ ویرایشی و دستوری

Channel
Logo of the Telegram channel مخزن نکات نگارشی ؛ ویرایشی و دستوری
@makhzanenokatenegarshi_virayashiPromote
3.41K
subscribers
مخزن نکات نگارشی ؛ ویرایشی و دستوری کانالی برای بیان نکات نگارشی ؛ ویرایشی و دستوری؛ کانالی برای نیاز امروز افراد جامعه ی ایرانی برای درست نویسی متون فارسی Admin : @mollasadeghi برو به اولین پیام #بسمه_تعالی
✳️ سؤتفاهمی که درباره واژه «فرسته» پیش آمد!

❇️ دبیر کارگروه واژه‌های عمومی گروه ‌واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی با بیان اینکه «فرسته» از واژه‌هایی است که توسط مردم ساخته شده است، گفت: این واژه در برابر «سوشیال مدیا پست» ساخته شده است نه «اداره پست».

مهدیه برآبادی، پژوهشگر و دبیر کارگروه واژه‌های عمومی گروه ‌واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در گفت‌وگو با ایسنا درباره برابرنهاد «فرسته» به‌جای «پُست» گفت: واژه‌هایی که در فضای مجازی استفاده می‌شوند، با توجه به اینکه مردم با آن‌ها سروکار دارند، خیلی سریع وارد زبان عموم مردم می‌شوند. کارگروه واژه‌های عمومی در گروه‌ واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی این بار سراغ واژه‌های رایج در فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها رفته است. از تازه‌ترین مصوبات این کارگروه می‌توانم به معادل «فرسته» در برابر واژه «پست» (Post) با مترادف سوشیال مدیا پست (Social media post) و سوشیال پست (Social post) اشاره کنم.

او افزود: «فرسته» از ستاک حال فعل «فرستادن» به‌اضافه پسوند «ـه» ساخته شده است که معنای «فرستاده شده» دارد؛ یعنی چیزی که آن را می‌فرستیم، چنانکه در «سازه» یعنی آنچه ساخته شده است. پسوند «ـه» پسوندی پرکاربرد در زبان فارسی است و در واژه‌سازی هم کارایی بسیار دارد.

این پژوهشگر سپس درباره انتخاب این معادل توضیح داد: ما در رسانه‌های اجتماعی محتوایی را اعم از متن، عکس و ویدئو برای دیگران می‌فرستیم، بنابراین از فعل فرستادن برای ساخت واژه «فرسته» استفاده شده است. البته «فرسته» را قبل از اینکه فرهنگستان برای «پست رسانه‌های اجتماعی» مصوب کند، خود مردم از آن استفاده می‌کردند. این واژه جزو معادل‌های موجود بود و فرهنگستان با توجه به درستی فرسته از نظر معنا و قواعد ساخت‌ واژه در زبان فارسی در برابر «پست رسانه‌های اجتماعی» آن را برگزیده است.

او یادآور شد: «فرسته» از نظر ریشه واژگانی مشابه «فرشته» است؛ این دو واژه در زبان‌های باستانی از یک ریشه هستند و در «برهان قاطع» فریشتگان و فریشته به معنای فرستاده‌شدگان آمده است.

برآبادی درباره اینکه این واژه را به‌ اشتباه معادل «اداره پست» هم تصور کرده‌اند، گفت: بله، متأسفانه در خبرها و رسانه‌های اجتماعی عکس «اداره پست» را منتشر کرده و نوشته‌اند فرهنگستان برای «اداره پست» واژه «فرسته» را مصوب کرده است و از این به بعد باید بگوییم «اداره فرسته»! این برداشت یکسره اشتباه است. فرهنگستان در برابر «پست در فضای مجازی» و مفهوم «امکانی که در شبکه‌های اجتماعی برای فرستادن یک محتوای وجود دارد»، معادل «فرسته» را تصویب کرده است. همان‌طور که گفته شد، خود مردم پیش‌تر از این واژه استفاده می‌کردند و فرهنگستان آن را نساخته است، بلکه فرهنگستان این را برگزیده و پذیرفته است.

دبیر کارگروه واژه‌های عمومی گروه ‌واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در ادامه گفت: شاید برای خیلی‌ها این پرسش مطرح شود که چرا فرهنگستان برای اداره پست، واژه‌ای مصوب نکرده است؟ باید بگویم فرهنگستان برخی از واژه‌های بیگانه را، که مدت زیادی است در زبان فارسی حضور دارند، به عنوان «واژه قرضی» یا «وام‌واژه» پذیرفته و آن‌ها را فارسی‌شده قلمداد کرده است. واژه‌هایی بسیط و کوتاه مانند پست و بانک در فرایند واژه‌سازی زبان فارسی نیز استفاده شده‌اند. در واقع این واژه‌ها با اجزای فارسی ترکیب‌پذیر بوده‌اند.

مثلا از «پست» واژه‌هایی چون «پستچی»، «پستخانه» و در حالت صفتی «تمبر پستی» ساخته شده یا از «بانک» واژه‌هایی چون «بانکدار»، «بانکداری» و «بین‌بانکی» ساخته شده است. فرهنگستان این وام‌واژه‌ها را پذیرفته و فارسی‌شده می‌داند و معادلی برای آن‌ها مصوب نمی‌کند.

برآبادی درباره اینکه آیا برای واژه‌های دیگری که در شبکه‌های مجازی استفاده می‌شود، معادل‌هایی ساخته خواهد شد و آیا از معادل‌هایی که بعضا در زبان مردم استفاده می‌شود (مانند «بازفرست» برای «فوروارد»)، انتخاب خواهد شد، گفت: ان‌شاءالله در آینده این معادل‌ها را اطلاع‌رسانی و معرفی می‌کنیم. در کارگروه واژه‌های عمومی گروه ‌واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی مجموعه واژه‌هایی در حوزه رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها پیشنهاد شده و در مسیر طرح و تصویب است. پس از تصویب در شورای واژه‌گزینی، مصوبات مربوط به فضای مجازی را در اختیار رسانه‌ها قرار می‌دهیم تا به آگاهی عموم مردم برسد.

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
مخزن نکات نگارشی ؛ ویرایشی و دستوری pinned «🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✳️ مجموعه های کانال های زیر مجموعه ی گروه سیری در آثار و افکار حضرت مولانا ============ ابر گروه سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره گروهی در جهت معرفی آثار و افکار حضرت جلال الدین محمدبلخی ( مولانا ) @mo…»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ مجموعه های کانال های زیر مجموعه ی گروه سیری در آثار و افکار حضرت مولانا

============
ابر گروه سیری در آثار و افکار مولانا و آثار دیگر بزرگان ادب عرفانی در این باره

گروهی در جهت معرفی آثار و افکار حضرت جلال الدین محمدبلخی ( مولانا )

@molavi_asar_o_afkar

===================
نکات ناب تربیتی

کانالی پر از مطالب تربیتی و اخلاقی و مناجات های عاشقانه و عارفانه

@nokatetarbiyati

==================
مخزن نکات نگارشی ؛ ویرایشی و دستوری

کانالی برای بیان نکات نگارشی ؛ ویرایشی و دستوری؛ کانالی برای نیاز امروز افراد جامعه ی ایرانی برای درست نویسی متون فارسی

@makhzanenokatenegarshi_virayashi

==============
فردوس سخن

کانالی برای بیان نکات و مطالب درسی ؛ نمونه سوال امتحانی ؛ نکات درسی مقطع یک و دو دبیرستان و مطالب ادبی و اطلاعات عمومی

@ferdosesokhan

=================
عاشقانه های نزار قبانی

نزار قبانی دیپلمات، شاعر و ناشر سوری بود. نزار قبانی با شعرهای عاشقانه‌اش مشهور است؛ زن و عشق موضوع اصلی شعر اوست

@nezar_asheghaneha

====================
نجواهای عاشقانه ی یک زن ( غاده السمان )

غادة السمان (متولد  ۱۹۴۲ -دمشق) نویسنده و ادیب زن اهل سوریه است. وی یکی از بنیان‌گذاران شعر نو در ادبیات عرب به‌شمار می رود.

@ghadat_asheghaneha

====================

موزيك كانال 
محلي براي عرضه آهنگ هاي پاپ از خوانندگان محبوب كشور و مداحي ها و ويس هاي برگزيده مذهبي ؛ به ما بپيونديد و كانال ما را تبليغ كنيد

@muzic_canal

==================
مثل آباد( داستان ها و ریشه های ضرب المثل های زبان فارسی)

کانالی برای داستان ها و کاربرد ضرب المثل های رایج در زبان فارسی که از گروه ها و کانال های مختلف جمع آوری شده است .

@zarbolmaslhaefarsi

==================
مخزن کتاب های pdf ادبی

مخزنی برای نسخه های الکترونیکی کتب ادبی

@pdf_kotob_e_adabi

==================
مخزن گروه سیری در آثار و افکار مولانا

با عضویت در کانال مخزن گروه سیری در آثار و افکار مولانا؛ از آرشیو مطالب گروه بهره ببرید .

@mazhzan_molana

=================
فارسی و نگارش فنی و حرفه ای و کار و دانش

فارسی و نگارش۱و۲و۳ رشته‌های فنی و حرفه‌ای و کار و دانش ؛ مباحث درسی ؛ نمونه سوالات امتحانی و جزوه های درسی

@farsionegaresh_fanni

===============
گروه فارسی و نگارش فنی و حرفه ای و کار و دانش

فارسی و نگارش۱و۲و۳ رشته‌های فنی و حرفه‌ای و کار و دانش ؛ مباحث درسی ؛ نمونه سوالات امتحانی و جزوه های درسی

@farsionegaresh_fanni_gr

=================
مخزن سوالات زبان فارسی و نگارش و فنون ادبی

مخزنی از سوالات به صورت ورد(word) ؛ pdf؛ مجموعه سوالات نهایی ؛ بخش به بخش و آزمون آنلاین ، از دروس زبان فارسی و نگارش و فارسی و نگارش فنی و حرفه ای و کار ودانش و فنون ادبی از همه گروه ها و کانال ها

سری به این کانال بزنید:

@makhzanesoalatedoroseadabi

======================
گروه نوای چکاوک ( شعر و نثر و متون ادبي و نثر آهنگين )

گروهی برای ارسال شعرها و نثرهای زیبای فارسی  و متون های زیبای ادبی و نثرهای آهنگین فارسی
@nava_e_chakavak

===================
حافظ شیرین سخن

حافظ حافظه ماست ، ز هر دری سخن در باره حافظ و غزلیاتش

@hafez_e_shirin_sokhan

====================
ابر گروه مجمع دبیران ادبیات دوره متوسطه اول

گروهی به جهت بررسی و هماهنگی در دروس ادبیات فارسی متوسطه دوره اول

@majmaedabiraneadabiatdoreaval

======================
مخزن گروه دبیران ادبیات متوسطه اول

محلی برای ذخیره مطالب درسی درس های نگارش و ادبیات فارسی متوسطه اول

@makhzan_e_doroseadabiatedoreaval

================
اصلاحِ اشعارِ جعلیِ شاعران

این کانال با هدف معرفی و درحد امکان اصلاح اشعار
جعلی تشکیل شده است

تراوش کی کند از طبع موزون، شعر ناموزون
کسی نشنیده از سنجیدگان حرف نسنجیده

#مخلص‌کاشاشانی

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran

=============

راه ارتباطی اعضای کانال ها با آدمین ها :
Admin :
@mollasadeghi

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
عزیزان همراه
مجموعه این گروه‌ها و کانال‌ها تحت حمایت و هدایت گروه سیری در آثار و افکار مولانا شکل گرفته و اداره می‌شود.
لطفا از برداشت و ارسال هرگونه مطلب و فایلی از این کانال‌ها بدون لینک اختصاصی آن خودداری بفرمایید.
✳️ ریشه‌شناسیِ عامیانه (مورچۀ ریشه‌شناس!)

❇️ مور... آن‌گه گفت: یا سلیمان، تو را چرا سلیمان گویند؟ گفت: ندانم، تا تو بگویی. گفت: معنی آن بُوَد که «یا سَلیمُ، آنَ لَکَ أنْ تَتوبَ إلی اللهِ بِقَلبِکَ».

دانی که پدرت را چرا داوود گفتند؟ گفت: تا بگویی. گفت: معنیِ داوود آن است که «داوِ داءَکَ»؛ درمان کن دردِ خویش را.

سورآبادی، قِصصِ قرآنِ مجید، ص ۲۸۴-۲۸۵.

❇️ ریشه‌شناسیِ درست

سلیمان (Solomon) یعنی صلح و آشتی (هم‌ریشه با «مسالمت»).
داوود (David) یعنی محبوب (هم‌ریشه با «وداد» و «مودّت»).

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
#معنا_شناسی_واژه
#چای

☕️چای در اصل از چین به تمام نقاط جهان راه یافته!

❇️ جالبه که چای از چین به هرجایی که از طریق جاده ابریشم رفته «چای» نامیده شده و به هرجایی که از طریق دریا رفته «تی» نامیده شده است.

💠دلیلش هم اینه که حرف «茶» یا «چا» توی مناطق ساحلی چین «تـِ» یا te تلفظ میشه!

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
#معنا_شناسی_واژه
#چگل
.
✳️ چِگِل در ادبیات پارسی:

❇️ «چـِگِل » نام یکی از قبائل ترک تبار خاور دور و از ترکان خَلُّخ (ناحیه‌ای در حدود کاشغر) است.

سابقه این قبیله از قرن هفتم میلادی شناخته شده‌است و در اطراف دریاچه ایسیق‌کول واقع در کشور قرقیزستان کنونی زندگی می‌کردند.

از مردم چِگل بردگان زیباروی را از چگل به ایران می‌آورده‌اند از این رو در نزد شاعران فارسی‌زبان و در ادبیات فارسی به زیبایی و خوش‌اندامی از ایشان یاد شده‌است و واژهٔ چِگِل یا کنایه شمع چِگِل در ادبیات پارسی به زیبا و زیبارویی مانند شده‌است.

🔸حافظ:

صفای خلوت خاطر از آن شمع چِگل جویم،
فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم...

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل،
شاه ترکان فارغ است از حال ما، کو رستمی؟

🔸خواجوی کرمانی گوید:

ای شمع چِگل، دوش در ایوانِ که بودی،
وی سرو روان دی به گلستانِ که بودی...

🔸حکیم صبوری گوید:

ور براندازد نقاب از صورت شمع چِگل،
زهد را غارت نماید هوش را یغما کند...

🔸شاهنامه جنگ بزرگ کیخسرو:

چو افراسیاب ان چهارم پسر  ،
      کمر بسته آمد به پیش پدر

بدو داد ترک چگل صدهزار
    زره دار و با گرزه ی گاوسار

که باشد نگهدار پشت پشنگ،
نپیچد اگر بارد از ابر، سنگ

🔸شاهنامه پادشاهی گشتاسپ:

مکن دلت را بیشتر زین نژند
به داد خدای جهان کن بسند

بدادش بسی پند و بشنید شاه
چو خورشیدگون گشت برشد به گاه

نشست از بر گاه و بنهاد دل
به رزم جهانجوی شاه چگل

از اندیشهٔ دل نیامدش خواب
به رزم و به بزم‌ش گرفته شتاب.....

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
✳️ ریشه بازار مکاره
اسماعیل ملاعباس‌زاده

❇️ در ترکیب «بازارِ مکّاره» واژه مکاره با واژه «مکرِ» عربی مرتبط نیست.

◀️ این واژه از اصطلاح روسی «ماکاریوسکایا یارمارکا» یعنی بازار سالیانه قدیس ماکاریوس گرفته شده است.بازاری که سالی یک بار در جایی معین به مدت چند روز دایر شود.

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
✳️ " ثَبات - ثُبات - ثِبات "
اسماعیل ملاعباس‌زاده

❇️ این واژ‌ه‌های سه‌گانه عربی هستند و معناهای جداگانه‌ای دارند.

«ثَبات»:پایداری،استمرار بر چیزی و به حقیقت پیوستن.

«ثُبات»: بیماری‌ای که بیمار را از حرکت بازدارد.

«ثِبات»: تسمه‌ای که با آن باری بسته می‌شود، بندهای روبنده.

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
✳️ هفتک (تیک)
✍🏻 سمانه ملک‌خانی

«نون ابرو، صاد چشم و جیم گوش
برنوشتی فتنۀ صد عقل و هوش
(مولانا) »

❇️ فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای واژۀ «تیک»، با نظر به شکل ظاهری این نشانه که شبیه عدد هفت است، برابر فارسی «هفتک» را تصویب کرده‌است. واژۀ «هفتک» در زبان فارسی بدون پیشینه نیست و در برهان قاطع و فرهنگ‌های دیگر در این معنی آمده‌است: «... بر وزن چشمک. فارسیان یک ربع کلام‌الله را خوانند... که از قرآن هفت جزو و حزبی باشد».
«تشبیه» و «تصغیر» در زبان فارسی بحثی کهن و درازدامن است؛ همانندسازی قامت یار به الف، دهان به نقطه، زلف به جیم، ابرو به نون، و غیره از آشناترین نمونه‌ها هستند: «جیم زلف آمده بر حُسن تو دال/ دل شده نقطۀ آن حلقۀ جیم» (ابن یمین فریومدی) و: «دندانِ سین و دیدۀ عین است و زلفِ دال/ در دیده‌ها چو صورتِ محبوب در خیال» (مجدِ هَمگَر). در کاربرد جدیدتر می‌توان «ناخنک» را مثال زد که (در فارسی تاجیکی) به‌معنی «گیومه» آورده شده‌، و چندی پیش نیز برخی فارسی‌دوستان برای «ویرگول» برابر «واوَک» را پیشنهاد کردند که از آن استقبال هم شد و فراموش نکرده‌ایم که هنوز هم در هنگام نگارش، هرگاه واژه‌ای را جا می‌اندازیم، به‌اصطلاح یک «ابرو» باز می‌کنیم و واژۀ جاافتاده را در آنجا می‌نویسیم. «کمانک» و «هلال» برای «پرانتز» هم که از زمان مدرسه و در کتاب‌های درسی معرف حضورمان هستند.

❇️ یادمان باشد که واژه‌های سگک، لواشک، خشتک، پستانک، پشمک، میخک، شاخک، غربیلک، و غیره هم اگر امروزه ساخته می‌شدند غریب یا خنده‌آور می‌نمودند.

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
#معنا_شناسی_واژه
#خیابان

✳️ واژه خیابان از کجا آمده است؟

❇️ در استان اردبیل شهری وجود دارد به نام مشکین شهر که البته نام اصلی این شهر "خیاو" است که در زمان پهلوی اول به مشکین شهر تغییر یافته است. در زمان های قدیم عده ای از مردم این شهر به تبریز مهاجرت کرده و در محله ای ساکن شدند که به مناسبت سکونت این عده، به "خیاوان" مشهور شد (یعنی محل سکونت خیاوی ها) . شیخ محمد خیاوانی (خیابانی) از اهالی همین محله بود.

در زمان حکومت دموکرات ها در تبریز برای اولین بار یکی از محله های تبریز به نام خیاوان(خیابان) آسفالت شد. تا آن زمان هیچ جایی در ایران به آن حجم زیاد آسفالت نشده بود و به این ترتیب "خیاوان" یا خیابان به ایرانیان معرفی شد. از آن به بعد هرجایی در ایران که آسفالت می شد، به آن جا خیاوان یا خیابان می گفتند.

خیلی ها فکر می کنند خیابان یک کلمه فارسی است که از دو بخش "خیاب" +" ان " تشکیل شده است در حالی که "خیابان " کلمه ای ترکی است.

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
#معنا_شناسی_واژه
#سپاس

✳️ گاهی در فضای مجازی مطالبی نوشته یا گفته می شود که پایه علمی ندارد و بیشتر ذوقی و ذهنی به اصطلاح نوعی بافتنی است.

یکی از آن موارد این است که در برخی صفحه ها می نویسند سپاس از سه + پاس ساخته شده است و آن سه همان شعار زردشتیان است.

❇️ واژه «سپاس» يك واژه فارسی ميانه (پهلوی) هست و اصل آن espas می باشد. مخالف آن واژه «ناسپاس» است که به صورتِ an espas خوانده می‌ شود. تلفظ كلمه سپاس (espas) به هیچ وجه با عدد ۳ ارتباطی ندارد.در زبان اوستایی نیز عدد 3 به صورتِ θri (ثری) و θr (ثر) خوانده می‌شود. پس سپاس به معنی سه عدد پاس (گفتار نيك و پندار نيك و كردار نيك) نيست.

◀️ سعدی استاد ادب پارسی، می‌گوید:‌ «سگ حق شناس بِه از آدمی ناسپاس». که این نشان می‌دهد، ناسپاس در مقابل حق‌ شناس و قدردان هست. پس واژه «سپاس» به معنی «حق شناسی» هست نه ۳ عدد پاس!

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
✳️ در کلماتی چون « چارک » و « دهک» آیا ک ، ک تصغیر است ؟

❇️ خیر ، ک تصغیر نیست.

«چارک» و «دهک» کوتاه‌شدهٔ «چهاریک» و «ده‌یک» است و معنای نسبت کسری را می‌رساند یعنی یک‌چهارم یا یک به چهار، و یک‌دهم یا یک به ده و به همچنین: سه‌یک، پنج‌یک، ... .

در «هفتک» مصوب فرهنگستان، باز ک تصغیر نیست و ک پسوند شباهت است مثل پشمک.
طبق ادعای فرهنگستان در مورد شباهت این نشانه به عدد هفت.

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
185.pdf
717.9 KB
📖 مقاله: ملاحظاتی پیرامون تحول معنایی دو واژۀ «خاور» و «باختر» در متون فارسی

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
کافه گلاسه (café glacé)
کامیون (camion)
کامیونت (camionnette)
کاناپه (canapé)
کاندید یا کاندیدا (Candidat)
کائوچو (caoutchouc)
کتلت (côtelette) از واژه côte به معنی دنده بوجود آمده‌است.
کراوات (cravate)
کرست (corset)
کریدور (corridor) راهرو گذر گاه
کلکسیون (collection)
کلیه (Collier) به معنی گردن‌بند و cou به معنی گردن است.
کمدی (comédie) معادل فارسی خنده دار
کنسانتره (concentré)
کنسرو (conserve)
کنسرواتور (conservateur) به معنی نگهبان و محافظ است
کنکور (concours)
کودتا (Coup d’État)
کوران (courant) به معنی جریان بیشتر برای جریان هوا به کار می‌رود.
کورس (course)
کوسن (coussin) به معنی نازبالش
کنگره
گ
گاراژ (garage) از فعل garer به معنی نگهداشتن یا پارک کردن گرفته شده است
گارسون (garçon) گارسون در فرانسوی به معنای پسر است. معادل فارسی خدمتکار
گیشه (guichet) معادل فارسی باجه
گیومه (Guillemot)
ل
لژ (loge)
لوستر (lustre)
لیسانس (licence) معادل فارسی، مجوز/کارشناسی
لیتر (fr:litre)
م
مامان
ماتیک (Cosmétique) (هجای اول این وام‌واژه عامداً زدوده شده[۱۰])
مانتو (manteau)
مانکن (mannequin)
مایو (maillot)معادل فارسی شورت
مبل (meuble) معمولاً در فرانسه به کمد کشو دار اطلاق می‌شود
مرسی (merci)معادل فارسی ممنون/سپاس
مزون (maison) محل طراحی و دوخت لباسهای شیک و گران[۱۱] مغازه (magasin) ترکی شده فرانسه‌ای Magazin، از عربی مخزن.
موزه (musée) معادل فارسی دیرین‌کده
مونتاژ (به فرانسوی: Montage)
موکت (moquette) معادل فارسی موفَرش
میزانسن (mise en scene)
میلیارد (milliard)
مکانیسم (fr:mecanism)
ن
نایلون (nylon) معادل فارسی کیسه
نمره (Numero) معادل فارسی امتیاز / تراز
و
واژن (vagin) به معنی آلت تناسلی زن، فرج زن.
وانیل (vanille)
ویتامین (vitamine)ویترین (vitrine)
ویراژ (virage)
ویروس (virus)
ویزیت (visite)[۱۲] معادل فارسی ملاقات
ویزیتور (visiteur)[۱۳] ویلا (villa)
وگانیسم (Véganisme) گیاه‌خواری
وگان (Végan) گیاه‌خوار
ویرگول (virgule)
ه
هاشور (Hachure)
هال (Hall)
هتل (Hotel) معادل فارسی مهمانسرا / میهمانسرا
هلی کوپتر (Helicoptere) معادل فارسی بالگرد.

#واژگان_دخیل_فرانسوی_در_فارسی

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
پورتفوی (portefeuille) به معنی کیف اسناد وکیف پول است.
پوره معادل پارسی غذای نرم
پوستیژ معادل پارسی کلاه گیس
پولیکا معادل پارسی نوعی لولهٔ آب
پولیپ معادل پارسی گرفتگی
پونز (punaise)
پوئن (point) به معنای امتیاز
پیپ معادل پارسی پیپ کشیدن
پیژامه (pyjama) خود در اصل از فارسی پای جامه لباس خواب
پیست (piste)
پیستوله معادل پارسی وسیله‌ای برای پاشیدن سیمان یا رنگ-تفنگ
پیک معادل پارسی یک جرعه یا استکان مشروب
پست (Post)

◀️ ت

تابلو (tableau)
تاکتیک معادل پارسی شیوهٔ کار
تاکسی معادل پارسی تاکسی
ترانشه معادل پارسی در حفاری بازکردن یک چاله
تریلی معادل پارسی تریلی
تلویزیون معادل پارسی تلویزیون
تلگراف معادل پارسی تلگراف
تن (ماهی) (thon)
تنسپلاس معادل پارسی چسب زخم
توالت (toilette)
تومور (tumeur)
تئاتر
تیتر معادل پارسی عنوان
تیراژ (tirage) معادل پارسی شمارگان
تیره یا خط تیره (tiret)

◀️ چ

چین معادل پارسی کشور چین

◀️ د

دال (Dalle) سقف بتنی
دانس (Danse) = رقص
دانسینگ معادل پارسی دیسکو یا مهمانی
دپارتمان معادل پارسی دپارتمان دانشکده
دسامبر معادل پارسی ماه میلادی
دسر معادل پارسی دسر پس از غذا
دکتر معادل پارسی دکتر
دکلته معادل پارسی لباس بدون آستین و یقه
دکلره معادل پارسی بی‌رنگ کردن
دکوراسیون معادل پارسی چیدمان منزل یا محل کار
دفرمه معادل پارسی تغییر شکل داده
دلار معادل پارسی دلار
دلیجان (diligence) نوعی کالسکه
دموده معادل پارسی از مد افتاده
دوبلاژ معادل پارسی واحد ترجمهٔ فیلم
دوبله معادل پارسی هنر ترجمهٔ فیلم
دوبلور معادل پارسی هنرمند دوبلور
دوجین (fr:dozaine) معادل پارسی ۱۲ عدد. ۲ تا ۶ تایی
دز (dose) مقدار
دوش (douche) فعل se doucher و prendre une douche به معنای دوش گرفتن است
دون ژوان معادل پارسی مرد زن باره
دیالوگ معادل پارسی گفتگو
دیپلم (diplome)
دیسک (disque)
دیسکت (disquette)
دیکته معادل پارسی املا یا دیکته

◀️ ر

رادیاتور (radiateur)
رادیو معادل پارسی رادیو
رادیواکتیویته معادل پارسی عناصری که اشعه رادیواکتیو تولید می‌کنند
راندو
راپورت (rapport)
رب دو شامبر (robe de chambre) به معنی لباس خانه.
رزومه معادل پارسی سابقه کار
رژ لب (rouge à lèvres) معادل پارسی رژ لب
رژه معادل پارسی نمایش نظامی
رژیم (régime)
رستوران
رگلاژ معادل پارسی تنظیم کردن
رفراندوم (référendum) معادل پارسی همه‌پرسی
رفله معادل پارسی بازتاب
رفوزه (refusé)
رله معادل پارسی فرستادن امواج رادیو روی خط
روبان (ruban)
رُتوش (retouche) معادل پارسی اصلاح نگاتیو عکس – پرداخت (فرهنگستان)
روسیه معادل پارسی کشور روسیه
رومانتیک معادل پارسی احساساتی
رئال معادل پارسی واقعی
رئالیسم معادل پارسی واقع گرا
ریمل معادل پارسی ریمل چشم لوازم آرایش

◀️ ژ

ژامبون (jambon) از واژه jambe به معنی ساق پا گرفته شده‌است.
ژاندارمری (gendarmerie)
ژانر (genre)
ژست (geste)
ژله (gelée)
ژنتیک (génétique)
ژوپ (jupe) به معنی دامن و minijupe به معنی دامن کوتاه است.
ژورنال (journal) به معنی روزنامه. jour به معنی روز است.
ژیله (gilet)

◀️ س

ساتن (satin)
سالن (salon)
سانتیمانتال (sentimental)[۵] سس (sauce)
سنتز (Synthèse)
سنکوپ (Syncope)
سوتین (soutien gorge)
سوژه (sujet)
سشوار (séchoir)

◀️ ش

شال
شاپو (chapeau) کلاه
شارژ
شارلاتان (charlatan)
شاسی (châssis)
شانس (chance)
شانتاژ (chantage) ریشه آن فعل chanter به معنی آواز خواندن است
شامپانزه
شامپو
شما (Schéma) به معنی نمودار
شوالیه (chevalier) به معنی اسب سوار و Cheval به معنی اسب است
شوک
شوسه (chaussée) به معنی جاده و سواره رو است و chaussure به معنی کفش است.
شوفاژ (chauffage)
شوفر (Chauffeur) راننده
شومینه (cheminée)
شیک(chic)

◀️ ف

فابریک (fabrique) به معنی کارخانه و در فارسی معادل اصل (original).
فلش (flèche)
فَراز (Phrase) عبارت، جمله[۶](مثال: فرازهایی از سخنان … )
فراکسیون (fraction) گروه همفکری در داخل یک حزب یا مجمع.[۷] فُرم (Forme) ۱- دیس، شکل، صورت ۲- برگه (برگه‌ای دربردارندهٔ پرسشها یا جاهای خالی برای دریافت اطلاعات از فرد درخواست‌کننده، شرکت‌کننده و مانند آن)[۸] فُرمول (formule) ۱- به معنای شکل (فُرم) کوچک شدهٔ چیزی مورد استفاده در ریاضی، شیمی و فیزیک ۲- قاعده و روش انجام (مثال: فرمولش اینه که اول یا الله میگی بعد سرتو میندازی پایین …)[۹] فویل (feuille) به معنی ورقه یا برگه.
فُکُل (faux col) یقه کاذب.
فلاسک

◀️ ک

کاپوت (capot)
کادر (cadre) به معنی قاب و همچنین به معنی تیم اجرایی (مثل کادر پزشکی)
کادو (cadeau)
کارتابل (cartable) به معنی کیف مدرسه
کارت پستال (به فرانسوی: Carte postale)
کاسکت (Casquette)
کافه (café)

#واژگان_دخیل_فرانسوی_در_فارسی

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi

ادامه دارد ....

👇👇👇👇
آنارشیست معادل پارسی فعال سیاسی
آنالیز معادل پارسی تجزیه و تحلیل
آنتراکت (entracte) معادل پارسی اجاره کار[نیازمند منبع] آنتن معادل پارسی ندارد
آنتیک معادل پارسی قدیمی
اندیکاتور معادل پارسی شاخص
انرژی معادل پارسی نیرو
آنژین معادل پارسی نوعی بیماری
انستیتو معادل پارسی مؤسسه
آنفلوآنزا معادل پارسی نوعی بیماری
آنکادر کردن (encadrer)، معادل فارسی تمیز و مرتب کردن
انگلیسی معادل پارسی زبان انگلیسی یا فرد انگلیسی
آنفارکتوس (Infarctus) به معنی مرگ قسمتی از نسج بدن که جریان خون به آن قطع شده باشد و در فارسی معادل سکته قلبی.
آوانتاژ (avantage) به معنی فایده و منفعت است. به معنی امتیاز نیز هست.
آوانس (avance)
آوانگارد (Avant-garde) پیشرو
اوت معادل پارسی ماه میلادی
اُوِرت (ouvert) به معنی باز (open). به معنی باز، گشوده (در، پنجره، کتاب، و غیره) برای انسان به صورت صفت به معنی خوش مشرب
اورژانس (urgence) به معنی فوری، اضطراری (فوریت‌های پزشکی).
اوره معادل پارسی نوعی ماده شیمیایی
آوریل معادل پارسی ماه میلادی
اوریون (oreillons) بیماری اوریون یا گوشک که از oreille که به معنی گوش است آمده‌است.
اولتیماتوم معادل پارسی ضرب‌الاجل
اونیفورم معادل پارسی لباس یکدست کار یا مدرسه یا مؤسسه
ایده (idée) به معنی نظر، عقیده. مثلاً mon idée نظر من.
ایده‌آل معادل پارسی کامل
ایدئولوژی معادل پارسی انگارگان-دیدگاه
ایزوله معادل پارسی دور افتاده و پرت
ایگرگ[۴] (I grec)
آئورت معادل پارسی بخشی از بدن

◀️ ب

باتری معادل پارسی پیل الکتریکی
باسکول معادل پارسی ترازوی بزرگ
باسن (bassin) معادل فارسی کفل
باسیل معادل پارسی نوعی عامل بیماری
باک معادل پارسی بخشی از اتومبیل
باکتری (bactérie)
بالانس معادل پارسی متوازن
بالکن (balcon)
بالماسکه (Bal masqué) = نوعی مهمانی که مهمانان با ماسک صورت خود را می‌پوشانند
باله معادل پارسی نوعی رقص
بالرین معادل پارسی رقصنده باله
بانداژ (bandage)
بانک معادل پارسی بانک
بر  معادل پارسی بر زدن ورق پاسور
برانکارد معادل پارسی وسیلهٔ حمل بیمار
برس (brosse)
برلیان معادل پارسی الماس ریز
برودری معادل پارسی نوعی گلدوزی دستی
بروشور (brochure)
بریگاد معادل پارسی دسته‌ای در ارتش
بلف معادل پارسی چاخان
بلوار معادل پارسی خیابان بزرگ
بلوز (blouse)
بلوک معادل پارسی واحد
بلیت (billet) که در زبان فرانسه «بیه» تلفظ می‌شود
بمب معادل پارسی بمب
بن ساله (bon salé) به معنی خوش نمک
بوآ (Boa) نوعی از مار
بوتیک معادل پارسی فروشگاه
بودجه معادل پارسی سرمایه
بورژوا معادل پارسی از طبقهٔ بالای جامعه
بورژوازی معادل پارسی نظام اشرافی
بورسیه معادل پارسی کمک هزینه تحصیلی
بوروکراسی (bureaucratie) که از ریشه bureau به معنی میز و دفتر کار ایجاد شده‌است.
بوفه (buffet)
بولتن (bulletin)
بیسکویت (biscuit) به معنی دوبار پخته شده bis به معنی دوباره و cuit به معنی پخته شده است!
بیگودی (bigoudis)
بیلان معادل پارسی ترازنامه

◀️ پ
پاپیون (papillon) به معنی پروانه
پاتلون معادل فارسی شلوار (در گویش‌های جنوب غربی ایران-برازجان)
پاتیناژ (patinage)
پارازیت معادل پارسی صدای مزاحم
پاراوان معادل پارسی دیوار متحرک جداکننده
پارکینگ معادل پارسی پارکینگ
پارلمان معادل پارسی مجلس
پاس معادل پارسی پاس دادن توپ در فوتبال یا کاری به کسی دیگر واگذار گردن
پاساژ (passage)
پاسپورت معادل پارسی گذرنامه
پاستوریزه معادل پارسی ضدعفونی شده
پاکت معادل پارسی جیب یا پاکت نامه
پالت معادل پارسی تخته ترکیب رنگ در نقاشی
پالتو معادل پارسی پالتو
پانتومیم معادل پارسی نمایش بی صدا
پاندول (pendule)
پانسمان (pansement)
پاویون (pavillon) غرفه یا بلوک
پتو معادل پارسی پتو
پدال معادل پارسی پدال اتوموبیل
پرانتز معادل پارسی پرانتز
پرتره (Portrait) معادل پارسی نقاشی چهره
پرس معادل پارسی فشار
پرس معادل پارسی یک دست غذا برای یک نفر
پرستیژ معادل پارسی شخصیت
پرسوناژ معادل پارسی شخصیت فردی
پرو معادل پارسی امتحان لباس قبل از خرید
پروژه (projet)
پروسه (processus)
پروفسور معادل پارسی پروفسور
پریز معادل پارسی پریز برق
پریم علامت «′».
پز معادل پارسی پز دادن. فخر فروشی
پکینگ پودر معادل پارسی پکینگ پودر در شیرینی پزی
پلاژ معادل پارسی خانهٔ کوچک کنار دریا
پلاستیک معادل پارسی پلاستیک
پلاک (plaque)
پلاکارد (placard) به معنی پوستر و نیز به معنی کابینت است plat به معنی بشقاب یا ظرف مسطح است.
پلان معادل پارسی صحنه کار یا نقشه
پلیسه معادل پارسی چروک
پلیور معادل پارسی پلیور
پماد (pommade)
پمپ معادل پارسی مکنده یا تلمبه
پمپاژ معادل پارسی با فشار تلمبه فرستادن
پنس (pinces)
پوتر تیر (در مهندسی ساختمان)
پودر معادل پارسی پودر

#واژگان_دخیل_فرانسوی_در_فارسی

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi

ادامه دارد... .
👇👇👇👇
✳️ کلمات فرانسوی در فارسی: چند کلمه فرانسوی در زبان فارسی وجود دارد؟

❇️ آیا می‌دانستید که بخشی از کلماتی که روزانه در زبان فارسی به کار می‌برید از زبان فرانسوی به عاریت گرفته شده‌اند؟
طبق مطالعات دکتر معین در فرهنگ لغت معین این واژگان به ۱۷۰۰ کلمه می‌رسند که بخشی از زبان فارسی شده‌اند و استفاده از آنها در امور روزمره بسیار متداول است.
واژه‌های دارای ریشه فرانسوی که در زبان فارسی معمول شده‌اند و به صورت وام واژه درآمده‌اند به فراوان یافت می‌شوند. دلیل آن شاید به دوران قاجار برگردد که عمدهٔ روابط ایران و غرب، با فرانسویان بوده‌است. شمار این وام‌واژه‌ها در فرهنگ دهخدا نزدیک به ۸۲۰، فرهنگ معین ۱۷۰۰، فرهنگ عمید ۱۶۰۰ و فرهنگ مشیری ۱۲۰۰ واژه است. پژوهشی که در سال ۱۹۸۲ انجام گرفته‌است تعداد وام‌واژه‌های فرانسوی در فارسی را بین سه تا چهار هزار برآورد می‌کند. فارسی و فرانسوی هر دو زبان هندواروپایی هستند و هم‌ریشه‌اند. شماری از این وام‌واژگان به همراه اصل فرانسوی آن‌ها از ویکی‌پدیای فرانسوی در زیر لیست شده‌اند:
الف
آباژور (abat-jour) معادل فارسی چراغ خانه
آبستره معادل پارسی نوعی نقاشی
آبونمان معادل پارسی سهم مشارکت ساکنین یک آپارتمان یا مجتمع
آبونه معادل پارسی یک سهم مشارکتی ماهانه در مجتمع
آپاندیس معادل پارسی نوعی بیماری
آپاندیسیت معادل پارسی نوعی بیماری
آپارتمان معادل پارسی ساختمان مسکونی
آبسه (abcès) به معنی چرک و ورم چرکی. به معنی آماس، ورم و التهاب چرکین.
اپل (épaule) به معنی شانه
اپوزیسیون معادل پارسی یک گروه سیاسی
اپیدمی (épidémie) معادل پارسی «همه گیر»
آتلیه معادل پارسی محل کار هنری
آتو (atout) معادل پارسی نقطه ضعف کسی را پیدا کردن
اتوبوس معادل پارسی ندارد
اتوماسیون [Automation] معادل پارسی «خودکارسازی»
اتومبیل معادل پارسی خودرو
اتیکت (étiquette) معادل پارسی «بر چسب قیمت»
آجودان معادل پارسی رتبه‌ای در ارتش، مأمور پلیس
آدرس معادل پارسی محل زندگی یا کار، نشانی
ادکلن (eau de cologne)
آرتزین معادل پارسی نوعی چاه آب
آرشه معادل پارسی بخشی از ساز موسیقی ویولون
آرشیتکت معادل پارسی مهندس معماری یا عمران
آرشیو (archive) به معنی بایگانی
ارگان معادل پارسی سازمان
ارگانیسم معادل پارسی عملکرد یک سازمان
آرم معادل پارسی نشانهٔ بازرگانی
آرماتور معادل پارسی اسکلت‌بندی
آریستوکرات معادل پارسی فعال سیاسی (در نوعی گروه سیاسی خاص)
آژان (agent) معادل پارسی پاسبان
آژانس (agence)
آس معادل پارسی تک خال
اسانس معادل پارسی طعم غذایی
آسانسور (ascenseur) بالابر(فرهنگستان اول)، آسان‌بَر (فرهنگستان زبان و ادب فارسی)
اِستِپ (Steppe) علفزار پهناور بی درخت[۲] اِستُپ (Stop) ۱- ایست، بازایستادن ۲- [فوتبال] به کنترل درآوردن توپ در حال گردش ۳- نور بالای چراغ‌های جلو خودرو که معمولاً با دستهٔ راهنما یا کلید زیر پا قطع و وصل می‌شود.[۳] استراتژی معادل پارسی راهبرد
استودیو معادل پارسی محل کار هنری
استادیوم معادل پارسی ورزشگاه
استریل معادل پارسی تمیز
استریلیزاسیون معادل پارسی ضد عفونی کردن
آسفالت معادل پارسی ندارد
آسم معادل پارسی نوعی بیماری
اسکلت معادل پارسی ساختمان بندی
آسیستان معادل پارسی دستیار
اشانتیون (échantillon) به معنی نمونه
اشل (échelle) به معنی نردبان؛ به معنی مقیاس
آکادمی معادل پارسی مؤسسهٔ هنری
آکادمیک معادل پارسی تحصیلات در آکادمی
اکازیون معادل پارسی ویژه
اکتبر معادل پارسی ماه میلادی
اکران (écran) به معنی صفحه تلویزیون، رایانه یا پرده سینماست.
آکروبات معادل پارسی هنرمند سیرک
آکروباتیک معادل پارسی حرکات موزون
اکسپرسیونیسم معادل پارسی سبکی در نقاشی
اکسسوار معادل پارسی ابزار کار
اکسیداسیون معادل پارسی ترکیب با اکسیژن
اکسیدان معادل پارسی ماده ترکیب شونده با رنگ مو
اکسیژن معادل پارسی یک عنصر شیمیایی
اکیپ (équipe) به معنی گروه، دسته.
آگراندیسمان معادل پارسی وسیلهٔ چاپ عکس در عکاسی
اگزجره معادل پارسی بزرگ نمایی
اگزوز معادل پارسی بخشی از اتومبیل
آلامد معادل پارسی مطابق مد روز
آلبوم معادل پارسی مجموعهٔ عکس
آلرژی (allergie) به معنی حساسیت
الکتریسیته معادل پارسی نیروی برق
المان معادل پارسی سمبل
آلمان معادل پارسی کشور آلمان
آلیاژ معادل پارسی ترکیب فلزات
آمبولانس معادل پارسی ماشین بیمارستانی
آماتور معادل پارسی غیر حرفه ای
آمپر معادل پارسی واحد سنجش برق
امپرسیونیست معادل پارسی نوعی نقاش مدرن
امپرسیونیسم معادل پارسی نوعی سبک نقاشی مدرن
امپریالیسم معادل پارسی واژه سیاسی
آمپول (ampoule) به معنی سوزن
آمریکا معادل پارسی کشور آمریکا
آمفی تئاتر معادل پارسی نوعی تئاتر
املت (omelette) به معنی نیمرو.
آناناس (ananas)

#واژگان_دخیل_فرانسوی_در_فارسی

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi

ادامه دارد ... .

👇👇👇👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بودجه مملکت خرج چه کاری می‌شود
‼️«هفتک» معادل فارسی «تیک»

پرویزی معاون واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در گفت‌و‌گو با خبرگزاری صداوسیما:
🔹واژه «تیک» که علامتی پرکاربرد در زبان فارسی است، در گروه‌های واژه گزینی فرهنگستان بررسی و معادل «هفتک» برای آن انتخاب شد.
🔹شباهت ظاهری علامت «تیک» به "عدد هفت" در زبان فارسی، ملاک این معادل گزینی بوده است.


ولی این هفت و هفتک نیست ها همونجوری هشتگ ۸ یه گوش کوتاه نیست:)

قدیم فرهنگستان ادب فارسی یه شعاری داشت که
زین پس جای کلمه غریب و نامانوس فلان بگویید فلان

الان کلمات مانوس رو برمیدارن و کلمه غریب و نامانوس میذارن که زین پس نه تنها کسی نگه بلکه خنده دار هم باشه.

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily