#مجله_ادبی_آن
#دوره_دوم
#سروده_پیشرو
#شماره_صد_و_نوزده
یادگرفته ام،
که خیابان پراز همهمه تنهایی است!
پنجره های سرگردان
مدام خمیازه می کشند
باز و بسته شدن را.
پاها داغ و کبود،
از هرم دویدن/
دست ها نخ نما
از صبوری مشت!
یادگرفته ام
رو به دیوار بایستم
بر بغض های سرخ
چند دانه مروارید بیاویزم
بر موهای پریشان در باد
عطر بیفشانم لابه لای انگشت های زخمی
جوانه بکارم /
تا از تن ایران بانو
خستگی را بزدایم!
یادگرفته ام
پرت شوم از زمان و مکان
و همان زن بی نقابی باشم
که در انباشتگی عقربه ها
در هزاره های قبل ثبت نام کرده ام!
می خواهم در شکافتن شب سهیم باشم
سهیم در بازگرداندن گلوله ها
از تن شهر
به قصد رستاخیز پاره پاره های تن
از تن خسته وطن.
می خواهم در شکافتن شب سهیم باشم
قدم بزنم بر روی شاخه های نور
پیش از آنکه در لباسی از سنگ
پوشانده شوم
واژه ها برهنه اند
و بیزار از پوشیدگی
آه ، امید کوچکم دوام بیاور!
حتی اگر خیابان
چندین بار بلعیده باشد تو را
گس ِ تلخ شنود را باور نکن
#پوران_کاوه
ارتباط با ادمین ها:
@jalilgheisari / @mohamadreza_sh
/ @aryaporfaryadhttps://t.center/majalehan