بر گِرد گل میگشت دی، نقشِ خیالِ یارِ من
گفتم درآ، پرنور کن از شمعِ رخ، اسرارِ من
ای از بهارِ روی تو، سرسبز گشته عمر من
جانِمن و جانِهمه حیران شده در کار من
تا نوبهارِ رحمتت، درتافت اندر باغِ جان
یا خار در گل یاوه شد یا جمله گل شد خارِ من
مـولانا