زندگی شاید
یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه برمیگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد،
در فاصله رخوتناک دوهمآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر برمیدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید «صبح بخیر»
لعلّ الحياة
شارع طويل تجتازه امرأة كل يوم بزنبيل،
لعلّ الحياة
حبل يعلّق به رجل نفسه من غصن،
لعلّ الحياة
طفل يعود من المدرسة،
لعلّ الحياة إشعال سيجارة في برهة ارتخاء متعانقين
أو مرور عابر سبيل دائخ يرفع قبعة عن رأسه قائلاً لعابر آخر بابتسامة فارغة «صباح الخير»...
#فروغ_فرخزاد@mahbube_afshar